ایکو
#ایکو
یه نگاهی به بیرون انداختم مگه قرار نبود ما بریم خونه پس چرا اومدیم اینجا اصلاً اینجا کجاس¿ رو به کائورو گفتم اینجا کجاس مگه قرار نبود بریم خونه با یه نیش خند گفت
من گفتم میریم خونه اما نگفتم کی میریم(=
و بعد ار ماشین پیاده شد به من یه نگاهی کرد گفت نمیخوای بیای گفتم حوصله راه رفتن ندارم ضمناً من گشنمه
گفت باشه بیا بعد میریم یه چی بخوریم
پیاده شدم عجب هوای انگار دوباره داشتم زندگی میکردم منظورم اینکه خیلی وقت بود جاهای سرسبز و کوهستانی نیوده بودم
((بچشونو گذاشتن پیش بابا بزرگش خودشون اومدن خوش گذرونی🫤🔪))همینحوری داشتیم بدون هیچ هدفی راه میرغتیم منکه داشتم اهنگ گوش میدادم کائورو هم معلوم نبود داره چیکار میکنه😂(:
خسته شده بودم وایستادم یه جا بلند داد زدم وایستا پاهام شکستن
اومد نزدیک و گفت میخوای کولت کنم¿
گفتم نه بابا گفت پس عمم بود همین چند ثانیه پیش گفت پاهام شکستن( نویسنده: در اینده قراره عمه بشم و برادر زاده ها بهم فهش بدن🥲😂😞) گفتم نه عمه من بود
اینو گفتم و زدم زیر خنده😂
به یه قیافه که معلوم بود داره میگه نمکدون
گفت زر زدن بسه بیا رو کولم
من رفتم رو کولش و بلندم کرد گفتم سنگین نیستم؟ گفت نه باواز تامیکوهم سبک تری😂
(نه باو=نه بابا) رفتیم بالا یه کلبه کوچیک و کیوت بود رفت حلو و با کلید درو باز کرد اخه این کلید کلبرو از کجا اورده بو🫤
خب به من چه حتماً اینجا مال خودشه
هیع رفتم گوشیمو زدم شارژ و رفتم سمت اشپز خونه از تو یخچال یه چی برداشتم و شروع به خوردن کردم
کائورو هم رفت بیرون گفت میره کار داره
ومنم تا بیاد بمونم اینجا البته من مسکله نداشتم میتونستم تا موقعی که برگرده یه چورتی بزنم یه باشی گفتم و بعد اینکه کوفت کردنم تموم شد رفتم گشتم داخل کلبه رو یه اتاق خواب داشت منم رفتم رو تخت و ولو شدم و خوابم برد 😃________________________________________
پایان پارت دوازده 💫🌱
یه نگاهی به بیرون انداختم مگه قرار نبود ما بریم خونه پس چرا اومدیم اینجا اصلاً اینجا کجاس¿ رو به کائورو گفتم اینجا کجاس مگه قرار نبود بریم خونه با یه نیش خند گفت
من گفتم میریم خونه اما نگفتم کی میریم(=
و بعد ار ماشین پیاده شد به من یه نگاهی کرد گفت نمیخوای بیای گفتم حوصله راه رفتن ندارم ضمناً من گشنمه
گفت باشه بیا بعد میریم یه چی بخوریم
پیاده شدم عجب هوای انگار دوباره داشتم زندگی میکردم منظورم اینکه خیلی وقت بود جاهای سرسبز و کوهستانی نیوده بودم
((بچشونو گذاشتن پیش بابا بزرگش خودشون اومدن خوش گذرونی🫤🔪))همینحوری داشتیم بدون هیچ هدفی راه میرغتیم منکه داشتم اهنگ گوش میدادم کائورو هم معلوم نبود داره چیکار میکنه😂(:
خسته شده بودم وایستادم یه جا بلند داد زدم وایستا پاهام شکستن
اومد نزدیک و گفت میخوای کولت کنم¿
گفتم نه بابا گفت پس عمم بود همین چند ثانیه پیش گفت پاهام شکستن( نویسنده: در اینده قراره عمه بشم و برادر زاده ها بهم فهش بدن🥲😂😞) گفتم نه عمه من بود
اینو گفتم و زدم زیر خنده😂
به یه قیافه که معلوم بود داره میگه نمکدون
گفت زر زدن بسه بیا رو کولم
من رفتم رو کولش و بلندم کرد گفتم سنگین نیستم؟ گفت نه باواز تامیکوهم سبک تری😂
(نه باو=نه بابا) رفتیم بالا یه کلبه کوچیک و کیوت بود رفت حلو و با کلید درو باز کرد اخه این کلید کلبرو از کجا اورده بو🫤
خب به من چه حتماً اینجا مال خودشه
هیع رفتم گوشیمو زدم شارژ و رفتم سمت اشپز خونه از تو یخچال یه چی برداشتم و شروع به خوردن کردم
کائورو هم رفت بیرون گفت میره کار داره
ومنم تا بیاد بمونم اینجا البته من مسکله نداشتم میتونستم تا موقعی که برگرده یه چورتی بزنم یه باشی گفتم و بعد اینکه کوفت کردنم تموم شد رفتم گشتم داخل کلبه رو یه اتاق خواب داشت منم رفتم رو تخت و ولو شدم و خوابم برد 😃________________________________________
پایان پارت دوازده 💫🌱
۱.۴k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.