فیک یونگی
p52
جیمین: نترس من خوراکی رو تامین میکنم
ا.ت: افرین خب میگفتم....کوک ورزشششششش و تهیونگ..نمیدونم
تهیونگ: من لاکچری بودنش و عاطفه بودن رو تامین میکنم
ا.ت: ممنوننن از همتون
جین: من فقط تربیتش نمیکنم مننننن آشپزی هم یادش میدم
ا.ت: میسپارمش به جین(چشمک)
صبحانه رو خوردند و اعضا با قیافه راضی داشتن به ا.ت نگاه میکردن نه بخاطر بچه بخاطر اینکه تونستن امروز یونگی رو از یادش ببرن چون دیشب تهیونگ همهچیز رو تعریف کرد از بچها کمک خواست اما راجب جنسیت بچه خودشم چیزی نمیدونستتت و انگار در عوض خوشحال کردن ا.ت یه دختر کوچولو رویایی گیر اورده
تا غروب هزار تا کار کردن و ا.ت زنگ زد کمپانی و گفت که دیگه نمیخواد به پاریس برگرده و کمپانی هم براش جریمه تایین کرد
ا.ت با کمک جیمین از ظهر رفتن دنبال خونه جدید برای ا.ت و ا.ت خونه قبلیش رو فروخت... غروب برگشتن و با حال زار رفتن تو خونه
جیمین: آی مادر آی آی خسته شدم
ا.ت: وای مردم اوفففف
جین: چتونه؟
کوک: خونه پیدا کردید
جیمین: نه بابا خانم پسند ندارن
کوک: خب مرض داری وقتی خونه نداری میری خونتو میفروشی
ا.ت: بعد از مراسم میریم دنبالش
جیمین: هققق باشه
ا.ت: کوفت....جینننننننننننننن هیونگگگگگگگ
جین: هاااااااا چتهههههه
ا.ت: ما گشنمونههههه
جین: تو واقعا داری بچه دار میشی خیر سرت؟
ا.ت: اههههه هیونگ چه ربطی دارههههه
جیمین: بابا منو سیر کن من که حامله نیستم پدر هم نمیخوام بشم
هوبی: داری عمو میشی
جیمین: راس میگیا....هیونگگگگگ من گشنمه ربطی به بچه ندارهههه
جین: من منظورم اینه چرا رعایت نمیکنید خب ا.ت نباید اینجوری بشه حالش
بچه ها دیگه چیزی نگفتن و جین براشون اضافی غذای ظهر رو کشید و اونا هم خوردن و هر دو تا اتاق ا.ت خوابیدن
ویو دو ساعت بعد
جیمین: نترس من خوراکی رو تامین میکنم
ا.ت: افرین خب میگفتم....کوک ورزشششششش و تهیونگ..نمیدونم
تهیونگ: من لاکچری بودنش و عاطفه بودن رو تامین میکنم
ا.ت: ممنوننن از همتون
جین: من فقط تربیتش نمیکنم مننننن آشپزی هم یادش میدم
ا.ت: میسپارمش به جین(چشمک)
صبحانه رو خوردند و اعضا با قیافه راضی داشتن به ا.ت نگاه میکردن نه بخاطر بچه بخاطر اینکه تونستن امروز یونگی رو از یادش ببرن چون دیشب تهیونگ همهچیز رو تعریف کرد از بچها کمک خواست اما راجب جنسیت بچه خودشم چیزی نمیدونستتت و انگار در عوض خوشحال کردن ا.ت یه دختر کوچولو رویایی گیر اورده
تا غروب هزار تا کار کردن و ا.ت زنگ زد کمپانی و گفت که دیگه نمیخواد به پاریس برگرده و کمپانی هم براش جریمه تایین کرد
ا.ت با کمک جیمین از ظهر رفتن دنبال خونه جدید برای ا.ت و ا.ت خونه قبلیش رو فروخت... غروب برگشتن و با حال زار رفتن تو خونه
جیمین: آی مادر آی آی خسته شدم
ا.ت: وای مردم اوفففف
جین: چتونه؟
کوک: خونه پیدا کردید
جیمین: نه بابا خانم پسند ندارن
کوک: خب مرض داری وقتی خونه نداری میری خونتو میفروشی
ا.ت: بعد از مراسم میریم دنبالش
جیمین: هققق باشه
ا.ت: کوفت....جینننننننننننننن هیونگگگگگگگ
جین: هاااااااا چتهههههه
ا.ت: ما گشنمونههههه
جین: تو واقعا داری بچه دار میشی خیر سرت؟
ا.ت: اههههه هیونگ چه ربطی دارههههه
جیمین: بابا منو سیر کن من که حامله نیستم پدر هم نمیخوام بشم
هوبی: داری عمو میشی
جیمین: راس میگیا....هیونگگگگگ من گشنمه ربطی به بچه ندارهههه
جین: من منظورم اینه چرا رعایت نمیکنید خب ا.ت نباید اینجوری بشه حالش
بچه ها دیگه چیزی نگفتن و جین براشون اضافی غذای ظهر رو کشید و اونا هم خوردن و هر دو تا اتاق ا.ت خوابیدن
ویو دو ساعت بعد
۶.۶k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.