بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
کسی نبودن :
اگر بتوانی هیچ کس باشی، اگر بتوانی کسی نباشی، اگر بتوانی وسوسه کسی شدن را از خودت دور کنی، اگر بتوانی آن حرفهای تلقینی را که از کودکی به خورد ما داده اند؛ که برای خودت کسی باش، سری از توی سرها در آور، و کسی شو، همه را به دور بیندازی، تو بُرده ای و بر سر دروازه شکوفایی قرار گرفته ای.
مزه حیات واقعی فقط در چنین کیفیتی حس شدنی است.
یک سالک، سلوک نمی کند تا کسی شود.
او سلوک می کند تا از شرّ همه هویت های القایی خلاص شود. او وجودش خالی است، پاک است، چیزی نیست تا بخواهد برایش اهمیت قائل شود. پس هیچ ضربه و اهانتی نیز نمی تواند او را از مسیرش منحرف کند. چنین کسی گویی در خلأ راه می رود.
اما غیر سالکانی که مرتب برای خود اهمیت قائل اند و شخصیت پروری می کنند، و بقول معروف کسی شده اند، همواره در تیر رس شیطان اند. اینان پیوسته ضربه می خورند. زیرا همان اهمیت قائل شدن هایشان، نقطه ضعف شان است.
وسوسه کسی شدن، از آنِ کسانی است که احساس حقارت و زبونی می کنند. چون حقیر و زبون اند، میخواهند این حقارت را با کسی شدن جبران نمایند. اینان نمی دانند که کسی نبودن برگ برنده است.
پس از آن خلأ درونی، از آن عظمت لایتناهی باطن شان غافل اند.حتی اگر کسی بیاید و آنها را با عظمت درونی شان آشنا کند، آن را نمی فهمند، حتی اگر بفهمند، وحشت زده از آن می گریزند. زیرا برای اینان، کسی نبودن به معنای باختن است. لذا همواره به طرف کسی شدن در حرکت اند. حاضرند تن به هر ذلتی بدهند تا بعنوان کسی شناخته شوند. و بدیهی است هر چه بیشتر پیش روند، بیشتر بیمارتر و افسرده تر می شوند.
وسوسه کسی شدن، بیماری بزرگ عصر ماست. و اگر آموزش های غلط، همچنان به آن دامن بزنند،این بیماری منجر به از خود بیگانگی مفرط گشته، و چون سرطانی نسل های آینده را به اضمحلال روحی روانی خواهد کشاند.
تنها تعلیم درست، آن است که کمک کنی، هر کس خودش شود، همان که - أَحْسَنُ الخالِقینَ - (سوره مؤمنون بخشی از آیه 14) آفریده است.
کسی نبودن :
اگر بتوانی هیچ کس باشی، اگر بتوانی کسی نباشی، اگر بتوانی وسوسه کسی شدن را از خودت دور کنی، اگر بتوانی آن حرفهای تلقینی را که از کودکی به خورد ما داده اند؛ که برای خودت کسی باش، سری از توی سرها در آور، و کسی شو، همه را به دور بیندازی، تو بُرده ای و بر سر دروازه شکوفایی قرار گرفته ای.
مزه حیات واقعی فقط در چنین کیفیتی حس شدنی است.
یک سالک، سلوک نمی کند تا کسی شود.
او سلوک می کند تا از شرّ همه هویت های القایی خلاص شود. او وجودش خالی است، پاک است، چیزی نیست تا بخواهد برایش اهمیت قائل شود. پس هیچ ضربه و اهانتی نیز نمی تواند او را از مسیرش منحرف کند. چنین کسی گویی در خلأ راه می رود.
اما غیر سالکانی که مرتب برای خود اهمیت قائل اند و شخصیت پروری می کنند، و بقول معروف کسی شده اند، همواره در تیر رس شیطان اند. اینان پیوسته ضربه می خورند. زیرا همان اهمیت قائل شدن هایشان، نقطه ضعف شان است.
وسوسه کسی شدن، از آنِ کسانی است که احساس حقارت و زبونی می کنند. چون حقیر و زبون اند، میخواهند این حقارت را با کسی شدن جبران نمایند. اینان نمی دانند که کسی نبودن برگ برنده است.
پس از آن خلأ درونی، از آن عظمت لایتناهی باطن شان غافل اند.حتی اگر کسی بیاید و آنها را با عظمت درونی شان آشنا کند، آن را نمی فهمند، حتی اگر بفهمند، وحشت زده از آن می گریزند. زیرا برای اینان، کسی نبودن به معنای باختن است. لذا همواره به طرف کسی شدن در حرکت اند. حاضرند تن به هر ذلتی بدهند تا بعنوان کسی شناخته شوند. و بدیهی است هر چه بیشتر پیش روند، بیشتر بیمارتر و افسرده تر می شوند.
وسوسه کسی شدن، بیماری بزرگ عصر ماست. و اگر آموزش های غلط، همچنان به آن دامن بزنند،این بیماری منجر به از خود بیگانگی مفرط گشته، و چون سرطانی نسل های آینده را به اضمحلال روحی روانی خواهد کشاند.
تنها تعلیم درست، آن است که کمک کنی، هر کس خودش شود، همان که - أَحْسَنُ الخالِقینَ - (سوره مؤمنون بخشی از آیه 14) آفریده است.
۶۹۲
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.