𓊈𝑉𝐼𝐶𝑇𝐼𝑀𓊉 قربانی
𓊈𝑉𝐼𝐶𝑇𝐼𝑀𓊉 قربانی
part...25
_خیلی خب! کِی دخلشو میاری؟
دستاشو داخل جیبش فرو برد
"نمیدونم...طول میکشه...درسته ساکته ولی احمق نیست!"
_اوکی...سعی کن زودتر بکشیش چون اگر یکم دیگه طول بکشه ممکنه خودم بفرستمش اون دنیا!
صفحه ی گوشیش روشن شد و با دیدن عکس ماریا لبخند محوی زد اما لبخندش با دیدن پیام از بین رفت
_من باید سریع برم
بدون اینکه به مرد رو به روش اجازه ی حرف زدن بده ساختمان رو ترک کرد
بدون معطلی شماره ی ماریا رو گرفت ولی در کمال تعجب صدای جونگکوک در گوشش پیچید.
_چـ...چخبره؟ ماریا کجاست؟
سعی میکرد ولوم صداش رو کنترل کنه اما با دیدن اون پیام نمیتونست
جونگکوک درکمال ارامش برای تهیونگ توضیح میداد
-ببین...ماریا حالش خوبه...فقط دستش موقع خرد کردن پیاز یه خراش کوچیک برداشته اوکی؟ اون پیامم من دادم چون...
تهیونگ گوشی رو روی جونگکوک قطع کرد و با تمام سرعت به سمت خونه میروند
"" "'" "" "" ""'''''" "" "" ""
به شخص رو به روش که غرق در خواب بود خیره شد، کاملا تو فکر فرو رفته بود
چطور میتونست این دختر رو گول بزنه؟
اگر حسش واقعی میشد باید چیکار میکرد؟
قطعا تهیونگ حاضر نبود از عشقش به ماریا دست بکشه
جوری که به خاطر یه خراش کوچولو انقدر عصبانی و نگران شده بود...جدا کردنشون غیر ممکن بود
میگن هیچ غیر ممکنی تو دنیا وجود نداره، نابود کردن عشق عمیق بین تهیونگ و ماریا میتونست اولین غیر ممکن دنیا باشه..!
صورتشو نزدیک برد و روی صورت ظریف دختر زوم کرد
میخواست بیشتر نزدیک بشه که با ورود ناگهانی تهیونگ و بیدار شدن ماریا بلافاصله ازش فاصله گرفت
تهیونگ با شتاب به سمت ماریا دوید و دستاشو به اسارت دراورد
_حالت خوبه عزیزم؟ میخوای بریم بیمارستان؟
بوسه های ریزی روی دست ماریا میزد
ماریا چونه ی تهیونگ رو گرفت و به چشمهاش خیره شد
+اروم باش عزیزم...من چیزیم نشده که! اصلا کی به تو گفت؟
به جونگکوک اشاره کرد
_اون گفت...اه اصلا مگه مهمه کی گفته مهم تویی...اگه دستت عفونت کنه چی؟
اخم ریزی بین ابروهاش انداخت
+تهیونگ... کافیه من خوبم اوکی؟
-خب راست میگه دیگه شاید عفونت کنه
+تو یکی ساکت باش تا نزدمت...همش تقصیر توعه!
-یااا تقصیر من چیه؟ اصلا من برای یه کار دیگه گفتم بیاد
_چی؟
شرط: 30 لایک...30 کامنت💞🍓❤
حمایت؟ 😃💞🫱🏽🫲🏻
part...25
_خیلی خب! کِی دخلشو میاری؟
دستاشو داخل جیبش فرو برد
"نمیدونم...طول میکشه...درسته ساکته ولی احمق نیست!"
_اوکی...سعی کن زودتر بکشیش چون اگر یکم دیگه طول بکشه ممکنه خودم بفرستمش اون دنیا!
صفحه ی گوشیش روشن شد و با دیدن عکس ماریا لبخند محوی زد اما لبخندش با دیدن پیام از بین رفت
_من باید سریع برم
بدون اینکه به مرد رو به روش اجازه ی حرف زدن بده ساختمان رو ترک کرد
بدون معطلی شماره ی ماریا رو گرفت ولی در کمال تعجب صدای جونگکوک در گوشش پیچید.
_چـ...چخبره؟ ماریا کجاست؟
سعی میکرد ولوم صداش رو کنترل کنه اما با دیدن اون پیام نمیتونست
جونگکوک درکمال ارامش برای تهیونگ توضیح میداد
-ببین...ماریا حالش خوبه...فقط دستش موقع خرد کردن پیاز یه خراش کوچیک برداشته اوکی؟ اون پیامم من دادم چون...
تهیونگ گوشی رو روی جونگکوک قطع کرد و با تمام سرعت به سمت خونه میروند
"" "'" "" "" ""'''''" "" "" ""
به شخص رو به روش که غرق در خواب بود خیره شد، کاملا تو فکر فرو رفته بود
چطور میتونست این دختر رو گول بزنه؟
اگر حسش واقعی میشد باید چیکار میکرد؟
قطعا تهیونگ حاضر نبود از عشقش به ماریا دست بکشه
جوری که به خاطر یه خراش کوچولو انقدر عصبانی و نگران شده بود...جدا کردنشون غیر ممکن بود
میگن هیچ غیر ممکنی تو دنیا وجود نداره، نابود کردن عشق عمیق بین تهیونگ و ماریا میتونست اولین غیر ممکن دنیا باشه..!
صورتشو نزدیک برد و روی صورت ظریف دختر زوم کرد
میخواست بیشتر نزدیک بشه که با ورود ناگهانی تهیونگ و بیدار شدن ماریا بلافاصله ازش فاصله گرفت
تهیونگ با شتاب به سمت ماریا دوید و دستاشو به اسارت دراورد
_حالت خوبه عزیزم؟ میخوای بریم بیمارستان؟
بوسه های ریزی روی دست ماریا میزد
ماریا چونه ی تهیونگ رو گرفت و به چشمهاش خیره شد
+اروم باش عزیزم...من چیزیم نشده که! اصلا کی به تو گفت؟
به جونگکوک اشاره کرد
_اون گفت...اه اصلا مگه مهمه کی گفته مهم تویی...اگه دستت عفونت کنه چی؟
اخم ریزی بین ابروهاش انداخت
+تهیونگ... کافیه من خوبم اوکی؟
-خب راست میگه دیگه شاید عفونت کنه
+تو یکی ساکت باش تا نزدمت...همش تقصیر توعه!
-یااا تقصیر من چیه؟ اصلا من برای یه کار دیگه گفتم بیاد
_چی؟
شرط: 30 لایک...30 کامنت💞🍓❤
حمایت؟ 😃💞🫱🏽🫲🏻
۸.۹k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.