ᎮᎪᎡᎢ 1 عشق دردناک
ᎮᎪᎡᎢ 1 عشقدردناک
ویو ات
بعد از سفر طولانی به کره رسیدم به سمت لوکیشن ویلا پدربزرگم حرکت کردم بعد از نیم ساعت رسیدم خواستم برم داخل که یه صدایی شنیدم و برگشتم در خونه پشت سرم باز شد و یه دختر که لباس خدمتکار پوشیده بود از پلهها افتاد پایین بعد فهمیدم که ی مرد که به اون ارباب میگفت اونو پرت کرد پایین...
(یوری:اسم خدمتکار میا هست)
میا:از.ب.ب.بااا.ا.ب.ب م.عذرت.میخام التماستون میکنم تروخداااااااا
(ارباب عمارت پشت سر ات جونگکوک بود)
کوک به سمت خدمتکار رفت و روی پاهاش نشست دستشو کوبید روی نرده پله ها و گفت
کوک: دختره ه/ر/ز/ه جاسوسی منو میکنی؟الان بهت نشون میدم
میا: آر.ب.باب تروخدا بهم رحم کنید م.ن منو ببخش. ببخشید (با گریه)
ویو ات
خیلی دلم به حالش سوخت نتونستم تحمل کنم ک اینجوری میزنش
رفتم جلو و گفتم(ات روبهرو کوک)
ات:ولش کن گناه داره انقد نزنش
کوک: تو کی از همدستاشی؟
(کوک با قدم های ترسناک ب سمت ات حرکت میکرد)
میا:ن.ن.ننن من ایشونو نمیشناسممم
ات:من دوستشم ولش کن وگرنه بد میبینی
کوک:(خنده های بلند) مثلاً چ کاری ازت برمیاد؟؟؟(باحالت نیشخند)
ات:کاری ک آدمای ه/و/ل/ی مثل تو خوششون نمیاد(نگاهای عصبی)
ویو کوک
از این حرفش عصبی شدمو دستمو بالا بردم ک یکی بخوابونم تو صورتش ک یکی دستمو از پشت گرفت
ویو ات
بعد از سفر طولانی به کره رسیدم به سمت لوکیشن ویلا پدربزرگم حرکت کردم بعد از نیم ساعت رسیدم خواستم برم داخل که یه صدایی شنیدم و برگشتم در خونه پشت سرم باز شد و یه دختر که لباس خدمتکار پوشیده بود از پلهها افتاد پایین بعد فهمیدم که ی مرد که به اون ارباب میگفت اونو پرت کرد پایین...
(یوری:اسم خدمتکار میا هست)
میا:از.ب.ب.بااا.ا.ب.ب م.عذرت.میخام التماستون میکنم تروخداااااااا
(ارباب عمارت پشت سر ات جونگکوک بود)
کوک به سمت خدمتکار رفت و روی پاهاش نشست دستشو کوبید روی نرده پله ها و گفت
کوک: دختره ه/ر/ز/ه جاسوسی منو میکنی؟الان بهت نشون میدم
میا: آر.ب.باب تروخدا بهم رحم کنید م.ن منو ببخش. ببخشید (با گریه)
ویو ات
خیلی دلم به حالش سوخت نتونستم تحمل کنم ک اینجوری میزنش
رفتم جلو و گفتم(ات روبهرو کوک)
ات:ولش کن گناه داره انقد نزنش
کوک: تو کی از همدستاشی؟
(کوک با قدم های ترسناک ب سمت ات حرکت میکرد)
میا:ن.ن.ننن من ایشونو نمیشناسممم
ات:من دوستشم ولش کن وگرنه بد میبینی
کوک:(خنده های بلند) مثلاً چ کاری ازت برمیاد؟؟؟(باحالت نیشخند)
ات:کاری ک آدمای ه/و/ل/ی مثل تو خوششون نمیاد(نگاهای عصبی)
ویو کوک
از این حرفش عصبی شدمو دستمو بالا بردم ک یکی بخوابونم تو صورتش ک یکی دستمو از پشت گرفت
۳.۷k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.