رمان سرنوشت کپی حتی با اسم نویسنده حرام.....
_عه حالا من یه غلطی کردم
_هستی من خواهرتم لاقل بیا پیش من
_اخه نازی
_اخه بی اخه یا نازی یا من
_داداش
_اقای دکتر
±بله خانوم
_میشه لطفا بیاید
±چه کمکی از من برمیاد
_لطفا خواهر من رو بیهوش کنید ممنون میشم
_ای قربون دهنت نازی این دهنش بسته شه من میبرمش
_برو کنار بزا باد بیاد میبرمش
_استپ!استپ!مگه من وسیلم میگین من میبرمش من میبرمش خودم میگم
_مثلا کجا
_مگه تو مافیا نیستی چندتا بادیگارد بفرس دم خونه نرگس اینا
_هستی با من دنده لج نرو گرفتی
_نچ
_هستــــــــ…
_لال شو پیام ، هستی ۴۰ تا بادیگارد کافیه واست
_نازی اگه بدزدنش
_غلط کردن
±ببخشید خانوم ولی ایشون جاشون امنه
با بهت برگشتن طرف صدا چشماشون از حدقه زده بود بیرون او...او..ن {شکیب} بود که با یه پوزخند چندش اور داخل چهار چوب در ایستاده بود
_هستی من خواهرتم لاقل بیا پیش من
_اخه نازی
_اخه بی اخه یا نازی یا من
_داداش
_اقای دکتر
±بله خانوم
_میشه لطفا بیاید
±چه کمکی از من برمیاد
_لطفا خواهر من رو بیهوش کنید ممنون میشم
_ای قربون دهنت نازی این دهنش بسته شه من میبرمش
_برو کنار بزا باد بیاد میبرمش
_استپ!استپ!مگه من وسیلم میگین من میبرمش من میبرمش خودم میگم
_مثلا کجا
_مگه تو مافیا نیستی چندتا بادیگارد بفرس دم خونه نرگس اینا
_هستی با من دنده لج نرو گرفتی
_نچ
_هستــــــــ…
_لال شو پیام ، هستی ۴۰ تا بادیگارد کافیه واست
_نازی اگه بدزدنش
_غلط کردن
±ببخشید خانوم ولی ایشون جاشون امنه
با بهت برگشتن طرف صدا چشماشون از حدقه زده بود بیرون او...او..ن {شکیب} بود که با یه پوزخند چندش اور داخل چهار چوب در ایستاده بود
۹۱۷
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.