ستاره من پارت (سه)
ویو ایکو
وقتی این تور باهام رفتار کرد خیلی ناراحت شدم و واقعا دلم شکست و اون دختره هرزه یه بار دیگه ابن توری کنه میزنم تو دهنش حالام ازش بهم میخوره چندش لوس
ویو ماسارو
واقعا اعصابم خورد بود از یک طرف هم اون دختره هرزه بهم چسبیده
ماسارو: ایکو بیا اینجا ( باصدای کمی بلند )
ایکو:بله ارباب
ماسارو:وقتی تنهاییم ماسارو صدام کن رسمی نباش
چشم ولی ( ماسارو حرفشو گت میکنه )
تو الان متعلق به منی و باید با من راحت باشی عزیزم ( لبخند)
چشم اگه اجاضه بدید من برم کاربوبکنم
ماسارو: برو درهم پشت سرت ببند
ویو ایکو
وقتی داشتم به آشپز خونه نزدیک میشدم تاکانواکانو از گردنم گرفت داشت خفم میکرد که من از موهاش گرفتم کشیدم وگفتم توچرا این توری میکونی دیوانه تازه کار
تاکانو : تو با چه جرعتی به ارباب نزدیک میشی اون برای منه فهمیدی هرزه (با داد )
ک...نگو تازه اومدی فاز چی گرفتی
تاکانو : منو دیونه نکن دختره میمون ( بیشتر خفش میکنه )
ویو ماسارو
تو اتاق دراز کشیده بودم که صدای دعوا شنیدم گوشیمو خاموش کردم رفتم پایین که به بینم چه خبره
ماسارو : اینجا چه خبره ( عربده)
(نویسنده)ایکو وتاکانو تو یه لحظه عینه مجسمه وایسادن
ماسارو : ایکو اینجا چه خبره؟(کمی با داد )
ایکو :آقا وقتی داشتم به طرف آشپزخونه میرفتم( همه چیرو براش تعریف کرد )
ماسارو: وقتی فهمید چیشده خیلی عصبی شد و دست تاکانو رو گرفت کشیدو برد اتاق شکنجه
تاکانو: معذرت میخوام ماسارو ساما لطفاً بهم رهم کنید (باگریه )
ماسارو: باید قبلا فکشو میکردی (ماسارو باچند ضربه چاقو آنو کشت )
ماسارو : هوی جک بیا این جنازرو جم کن
جک : چشم ارباب
ماسارو : لعنتی جای گلوله ها خیلی درد میکنه ( ماسارو به زور از اون اتاق رفت بیرون )
ویو ایکو
وقتی صدای ماسارو رو شنیدم بیا جنازرو ببر خودمو مقسر دونستم وخیلی ترسیدم
ماسارو : ایکو بیا کمکم کن
ایکو چشم ارباب
ویو ایکو
باترس به طرف ارباب رفتم داشت دستام میلرزید
ماسارو : چرا ازم میترسی ؟
ایکو:ن..ن..نه
ماسارو : پس چرا دای میلرزی ؟
ن..نه ارباب یکم خسته شدم
ماسارو ...
وقتی این تور باهام رفتار کرد خیلی ناراحت شدم و واقعا دلم شکست و اون دختره هرزه یه بار دیگه ابن توری کنه میزنم تو دهنش حالام ازش بهم میخوره چندش لوس
ویو ماسارو
واقعا اعصابم خورد بود از یک طرف هم اون دختره هرزه بهم چسبیده
ماسارو: ایکو بیا اینجا ( باصدای کمی بلند )
ایکو:بله ارباب
ماسارو:وقتی تنهاییم ماسارو صدام کن رسمی نباش
چشم ولی ( ماسارو حرفشو گت میکنه )
تو الان متعلق به منی و باید با من راحت باشی عزیزم ( لبخند)
چشم اگه اجاضه بدید من برم کاربوبکنم
ماسارو: برو درهم پشت سرت ببند
ویو ایکو
وقتی داشتم به آشپز خونه نزدیک میشدم تاکانواکانو از گردنم گرفت داشت خفم میکرد که من از موهاش گرفتم کشیدم وگفتم توچرا این توری میکونی دیوانه تازه کار
تاکانو : تو با چه جرعتی به ارباب نزدیک میشی اون برای منه فهمیدی هرزه (با داد )
ک...نگو تازه اومدی فاز چی گرفتی
تاکانو : منو دیونه نکن دختره میمون ( بیشتر خفش میکنه )
ویو ماسارو
تو اتاق دراز کشیده بودم که صدای دعوا شنیدم گوشیمو خاموش کردم رفتم پایین که به بینم چه خبره
ماسارو : اینجا چه خبره ( عربده)
(نویسنده)ایکو وتاکانو تو یه لحظه عینه مجسمه وایسادن
ماسارو : ایکو اینجا چه خبره؟(کمی با داد )
ایکو :آقا وقتی داشتم به طرف آشپزخونه میرفتم( همه چیرو براش تعریف کرد )
ماسارو: وقتی فهمید چیشده خیلی عصبی شد و دست تاکانو رو گرفت کشیدو برد اتاق شکنجه
تاکانو: معذرت میخوام ماسارو ساما لطفاً بهم رهم کنید (باگریه )
ماسارو: باید قبلا فکشو میکردی (ماسارو باچند ضربه چاقو آنو کشت )
ماسارو : هوی جک بیا این جنازرو جم کن
جک : چشم ارباب
ماسارو : لعنتی جای گلوله ها خیلی درد میکنه ( ماسارو به زور از اون اتاق رفت بیرون )
ویو ایکو
وقتی صدای ماسارو رو شنیدم بیا جنازرو ببر خودمو مقسر دونستم وخیلی ترسیدم
ماسارو : ایکو بیا کمکم کن
ایکو چشم ارباب
ویو ایکو
باترس به طرف ارباب رفتم داشت دستام میلرزید
ماسارو : چرا ازم میترسی ؟
ایکو:ن..ن..نه
ماسارو : پس چرا دای میلرزی ؟
ن..نه ارباب یکم خسته شدم
ماسارو ...
۷۷۴
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.