پارت۷۱۷
پارت۷۱۷
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
حوله مو پیچیدم دورم وسایلمو اوردم شروع کردم...تقریبا اخرای میکاپم بودم دستگیره ای در پالا و پایین شد...
_چرا درو قفل کردی الینا...
_/به خودم مربوطه...
_بیا این درو باز کن وگرنه به ارباب میگم...
_/برو بگو...بچه میترسونی...! وقتی میگم کمک لازم ندارم یعنی لازم ندارم...
_باشه پس خودت جواب اربابو بده...
ارباب بخوره تو سرت ...ایش چه گیری داده...داشتم از سکوت لذت میبردم که صدای نکره ای شاهین اومد...
_الینا درو باز کن...
_/ مساعد نیستم...
_باشه خودت خواستی...
بازم سکوت شد...بیخیال شونه ای بالا انداختم براشمو برداشتم...دوباره مشغول ارایشم شدم...در با شدت بدی شکست...شاهین اومد داخل...شیدا هم اومد...
_مگه با تو نیستم میگم درو باز کن...
حوله ای تنمو محکم تر کردم...
_/معذرت میخوام ...
نگاش افتاد به شونه های لختم...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
حوله مو پیچیدم دورم وسایلمو اوردم شروع کردم...تقریبا اخرای میکاپم بودم دستگیره ای در پالا و پایین شد...
_چرا درو قفل کردی الینا...
_/به خودم مربوطه...
_بیا این درو باز کن وگرنه به ارباب میگم...
_/برو بگو...بچه میترسونی...! وقتی میگم کمک لازم ندارم یعنی لازم ندارم...
_باشه پس خودت جواب اربابو بده...
ارباب بخوره تو سرت ...ایش چه گیری داده...داشتم از سکوت لذت میبردم که صدای نکره ای شاهین اومد...
_الینا درو باز کن...
_/ مساعد نیستم...
_باشه خودت خواستی...
بازم سکوت شد...بیخیال شونه ای بالا انداختم براشمو برداشتم...دوباره مشغول ارایشم شدم...در با شدت بدی شکست...شاهین اومد داخل...شیدا هم اومد...
_مگه با تو نیستم میگم درو باز کن...
حوله ای تنمو محکم تر کردم...
_/معذرت میخوام ...
نگاش افتاد به شونه های لختم...
۳.۷k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.