part:1
part:1
______________________
برگه رو داخل کیفم گذاشتم و
از مطب خارج شدم...
باورم نمیشد داشتم مامان میشدم؟اونم بچه مردی که میخواد سر به تنم نباشه؟خنده تلخی کردم... از من فقط به عنوان نیاز های جنسیش و وقتی مست بود استفاده میکرد...روز بعدش هم همه چیز رو گردن من مینداخت که من مقصرم اون دلش نمیخواسته باهام بخوابه
کلید رو توی در چرخوندم و وارد خونه شدم دیدم تهیونگ روی کاناپه نشسته و سرش رو با دستاش فشار میده
بهش سلامی کردم که سمتم اومد و فکم رو با دستاش محکم گرفت کوبیدم به دیوار ..بوی سیگارش باعث میشد دلم بخواد تمام محتویات معدم رو بالا بیارم...
تهیونگ:تا الان پیش کی بودی?
_مریض بودم رفتم دکتر
تهیونگ:آها منم احمقم
_برو جعبه سیاه ماشین رو نگاه کن
بالاخره آروم شد و فکم رو ول کرد
به دل نگرفتم چون رفته رفته به رفتاراش عادت کرده بودم
رفتم توی اتاق و لباسم رو عوض کردم کیفم رو سر جاش گذاشتم و رفتم پایین توی آشپزخونه از آشپزخونه داد زدم
_تهیونگ شام چی میخوری درست کنم؟
تهیونگ:من میرم بیرون شب دیر میام
_آها....
ناراحت شدم...دوست داشتم پیشم بمونه حتی با اینکه عذابم میده
_عام تهیونگ میخوام یه چیزی بهت بگم
تهیونگ:الان حوصلت رو ندارم بعدا بگو
_عام باشه:)
رفتم توی آشپزخونه خودم رو مشغول کیک درست کردن کردم که دیدم صدای باز شدن در میاد
_پس رفت:)
لبخندی زدم و تخم مرغ هارو توی ظرف شکوندم و بکینگ پودر و ... رو قاطی کردم وقتی تموم شد توی فر گذاشتمش...
رفتم گوشیم رو برداشتم فیلمم که قسمت جدیدش تازه اکران شده بود دانلود کردم...مشغول دیدن فیلم بودم که صدای فر اومد
_پس پختههه به به....
^__^_^
پارت اول توت فرنگی هام 🍓✨️
______________________
برگه رو داخل کیفم گذاشتم و
از مطب خارج شدم...
باورم نمیشد داشتم مامان میشدم؟اونم بچه مردی که میخواد سر به تنم نباشه؟خنده تلخی کردم... از من فقط به عنوان نیاز های جنسیش و وقتی مست بود استفاده میکرد...روز بعدش هم همه چیز رو گردن من مینداخت که من مقصرم اون دلش نمیخواسته باهام بخوابه
کلید رو توی در چرخوندم و وارد خونه شدم دیدم تهیونگ روی کاناپه نشسته و سرش رو با دستاش فشار میده
بهش سلامی کردم که سمتم اومد و فکم رو با دستاش محکم گرفت کوبیدم به دیوار ..بوی سیگارش باعث میشد دلم بخواد تمام محتویات معدم رو بالا بیارم...
تهیونگ:تا الان پیش کی بودی?
_مریض بودم رفتم دکتر
تهیونگ:آها منم احمقم
_برو جعبه سیاه ماشین رو نگاه کن
بالاخره آروم شد و فکم رو ول کرد
به دل نگرفتم چون رفته رفته به رفتاراش عادت کرده بودم
رفتم توی اتاق و لباسم رو عوض کردم کیفم رو سر جاش گذاشتم و رفتم پایین توی آشپزخونه از آشپزخونه داد زدم
_تهیونگ شام چی میخوری درست کنم؟
تهیونگ:من میرم بیرون شب دیر میام
_آها....
ناراحت شدم...دوست داشتم پیشم بمونه حتی با اینکه عذابم میده
_عام تهیونگ میخوام یه چیزی بهت بگم
تهیونگ:الان حوصلت رو ندارم بعدا بگو
_عام باشه:)
رفتم توی آشپزخونه خودم رو مشغول کیک درست کردن کردم که دیدم صدای باز شدن در میاد
_پس رفت:)
لبخندی زدم و تخم مرغ هارو توی ظرف شکوندم و بکینگ پودر و ... رو قاطی کردم وقتی تموم شد توی فر گذاشتمش...
رفتم گوشیم رو برداشتم فیلمم که قسمت جدیدش تازه اکران شده بود دانلود کردم...مشغول دیدن فیلم بودم که صدای فر اومد
_پس پختههه به به....
^__^_^
پارت اول توت فرنگی هام 🍓✨️
۲۲.۶k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.