فیک کوک (عشق پنهان)
فیک کوک (عشق پنهان)
پارت³²
از زبان ا.ت:
بلاخره راضیش کردم گلیلیلی
جونگکوک داشت همینجور با اخم به راهش ادامه میداد که از پشت پریدم تو بغلش که یهو براید استایل بغلم کرد و از پاساژ رفتیم بیرون (فیلمش رو میزارم)
یدونه آروم از لب بوسیدمش و از بغلش اومدم پایین و سوار ماشین شدیم
گفت: این قبول نیستا
خندیدم و گفتم: قبولهه
°•تو رستوران•°
داشتم با گوشی جدیدم ور میرفتم که به جونگکوک گفتم: شمارت رو توش بزن
گوشیو ازم گرفت و شمارش رو برام زد سیوش کردم:(my love❤️)
گفتم: تو منو چی سیو کردی
خندید و گوشیش رو نشونم داد:(جوجه آبنباتی💜)
خندیدم و گفتم: راستی اوپا
گفت: یسسسسس منتظر همین بودمممم
گفتم: چی منتظر چی بودی
گفت: بلاخره بهم گفتی اوپاا
گفت: جانمم؟
خندیدم و گفتم: میشه به دوستام زنگ بزنم بیان اینجااا لطفاا
گفت: نچ نمیشه خطرناکه
گفتم: چیش خطرناکه اونا به هیچ جایی متصل نیستن
گفت: مطمئنی
گفتم: هوم..
گفت: باووش
زنگ زدم به جوکیونگ و ووکیونگ و جونگ کی(دوست های صمیمی ا.ت)
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
(چند ساعت بعد)
گفتم: من یه لحظه برم دستام رو بشورم و بیام
رفتم تو دستشویی داشتم رژ لبم رو میزدم که یهو از پنجره دستشویی یکی با ماسک و لباس و شلوار و کلاه گپ مشکی اومد تو که از دم اسبیش فهمیدم زنه
اومدم جیغ بزنم که گفت: هیسسس نترس من کاریت ندارم اومدم از طرف مادرت یه چیزی بهت بدم
با تعجب گفتم: م..مادرم؟
گفت: آره، دیگه وقتشه اینو بدونی..
گفت: فکر کردی جونگکوک واقعا یه فرشته س؟
گفت: پس این بسته رو بازش کن.
و بعد دوباره از پنجره پرید بیرون
با ترس بسته رو کردم تو کیفم و رفتم پیش جمع
جونگکوک گفت: عزیزم کجا بودی بیا بشین
با لبخند مصنوعی رنگ پریده ای گفتم: ب..باشه مرسی هه هه
جونگکوک در گوشم گفت: ا.ت حالت خوبه رنگت پریده؟!
گفتم: ن..نه من خوبم
پارت بعدی شرط دارههه‼️
۱۷۰ فالور
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
پارت³²
از زبان ا.ت:
بلاخره راضیش کردم گلیلیلی
جونگکوک داشت همینجور با اخم به راهش ادامه میداد که از پشت پریدم تو بغلش که یهو براید استایل بغلم کرد و از پاساژ رفتیم بیرون (فیلمش رو میزارم)
یدونه آروم از لب بوسیدمش و از بغلش اومدم پایین و سوار ماشین شدیم
گفت: این قبول نیستا
خندیدم و گفتم: قبولهه
°•تو رستوران•°
داشتم با گوشی جدیدم ور میرفتم که به جونگکوک گفتم: شمارت رو توش بزن
گوشیو ازم گرفت و شمارش رو برام زد سیوش کردم:(my love❤️)
گفتم: تو منو چی سیو کردی
خندید و گوشیش رو نشونم داد:(جوجه آبنباتی💜)
خندیدم و گفتم: راستی اوپا
گفت: یسسسسس منتظر همین بودمممم
گفتم: چی منتظر چی بودی
گفت: بلاخره بهم گفتی اوپاا
گفت: جانمم؟
خندیدم و گفتم: میشه به دوستام زنگ بزنم بیان اینجااا لطفاا
گفت: نچ نمیشه خطرناکه
گفتم: چیش خطرناکه اونا به هیچ جایی متصل نیستن
گفت: مطمئنی
گفتم: هوم..
گفت: باووش
زنگ زدم به جوکیونگ و ووکیونگ و جونگ کی(دوست های صمیمی ا.ت)
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
(چند ساعت بعد)
گفتم: من یه لحظه برم دستام رو بشورم و بیام
رفتم تو دستشویی داشتم رژ لبم رو میزدم که یهو از پنجره دستشویی یکی با ماسک و لباس و شلوار و کلاه گپ مشکی اومد تو که از دم اسبیش فهمیدم زنه
اومدم جیغ بزنم که گفت: هیسسس نترس من کاریت ندارم اومدم از طرف مادرت یه چیزی بهت بدم
با تعجب گفتم: م..مادرم؟
گفت: آره، دیگه وقتشه اینو بدونی..
گفت: فکر کردی جونگکوک واقعا یه فرشته س؟
گفت: پس این بسته رو بازش کن.
و بعد دوباره از پنجره پرید بیرون
با ترس بسته رو کردم تو کیفم و رفتم پیش جمع
جونگکوک گفت: عزیزم کجا بودی بیا بشین
با لبخند مصنوعی رنگ پریده ای گفتم: ب..باشه مرسی هه هه
جونگکوک در گوشم گفت: ا.ت حالت خوبه رنگت پریده؟!
گفتم: ن..نه من خوبم
پارت بعدی شرط دارههه‼️
۱۷۰ فالور
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
۴.۲k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.