پارت دوم
فرشته کوچولو 🧡
ویو راوی :
تیر اندازی شد
بله تیر اندازی از طرف شاه شاهان تهیونگ اعظم بود که به دنبال فرانسه بود
ویو ات :
بابام خواست حرف بزنه که یکدفعه تیر اندازی شد همه سربازا دور ما جمع شدند و در حال دفاع بودن که یکدفعه تیر اندازی تمام شد و بعد چند ثانیه در ها باز شدن و سربازای نظام المان وارد شدن و بعدش مردی با قامت بلند مثل سرو وارد شد
چهرهای به زیبایی ماه داشت
ویو راوی :
سرباز ها هنوز گارد خود را نگه داشته بودن که ته داد زد : ترسو از پشت سرباز ها بیا بیرون
پدر ات اومد بیرون و گفت :
چیمیخوای از من ؟
ته : همه چیت کشورت که دیگه مال منه فقط یه چیز مونده که اونم اینه یا همه بمیرین یا
همون لحظه ات از پشت سرباز ها اومد بیرون و تهیونگ محو زیباییش شده بود
ات : گزینه دوم لطفا !!!
ته : گزینه دوم اینه که شما ملکه من بشی تا خانوادت به خوبی زندگی کنن حالا کدوم رو انتخاب میکنین در ضمن اینم بگم داخل هر دو گزینه دخترتون آخرش همسر من میشه
ات : فکر کردی کی هستی ها !!!! من اگه زنت هم بشم آخرش از دستت یا فرار میکنم یا هم میکشمت
ته : تو بحث بزرگتر ها دخالت نکن تصمیم با پدرته
پدر ات : اون تک دختر منه نمیتونم همچین کاری کنم
ته : پس بمیر
بعدش سرباز ها به پدر ات شلیک کردن بعدش …..
کامنت ۳۵
لایک ۱۵
ویو راوی :
تیر اندازی شد
بله تیر اندازی از طرف شاه شاهان تهیونگ اعظم بود که به دنبال فرانسه بود
ویو ات :
بابام خواست حرف بزنه که یکدفعه تیر اندازی شد همه سربازا دور ما جمع شدند و در حال دفاع بودن که یکدفعه تیر اندازی تمام شد و بعد چند ثانیه در ها باز شدن و سربازای نظام المان وارد شدن و بعدش مردی با قامت بلند مثل سرو وارد شد
چهرهای به زیبایی ماه داشت
ویو راوی :
سرباز ها هنوز گارد خود را نگه داشته بودن که ته داد زد : ترسو از پشت سرباز ها بیا بیرون
پدر ات اومد بیرون و گفت :
چیمیخوای از من ؟
ته : همه چیت کشورت که دیگه مال منه فقط یه چیز مونده که اونم اینه یا همه بمیرین یا
همون لحظه ات از پشت سرباز ها اومد بیرون و تهیونگ محو زیباییش شده بود
ات : گزینه دوم لطفا !!!
ته : گزینه دوم اینه که شما ملکه من بشی تا خانوادت به خوبی زندگی کنن حالا کدوم رو انتخاب میکنین در ضمن اینم بگم داخل هر دو گزینه دخترتون آخرش همسر من میشه
ات : فکر کردی کی هستی ها !!!! من اگه زنت هم بشم آخرش از دستت یا فرار میکنم یا هم میکشمت
ته : تو بحث بزرگتر ها دخالت نکن تصمیم با پدرته
پدر ات : اون تک دختر منه نمیتونم همچین کاری کنم
ته : پس بمیر
بعدش سرباز ها به پدر ات شلیک کردن بعدش …..
کامنت ۳۵
لایک ۱۵
۱.۴k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.