آواز عشق
#آواز_عشق
#پارت_۳۵
_من میخوام با لیسا برم
تو تنها برو
تهیونگ:خب لیسا رو هم میبریم...من اصلا با
یه آدم اضافی مشکل ندارم..
_من مشکل دارم(تهیونگ رو میگه)
تهیونگ:ولی اون دوستته بازم(لیسا رو میگه)
_واقعاموندم کی آخر باهات ازدواج میکنه؟
رسما بدبخت میشه.
تهیونگ:چطور؟...پسر به این ماهی
چشم غره ای بهش رفتم و دستم رو تو جیبم گذاشتم...در اتاق لیسا رو زدم و منتظر موندم
دوباره زدم...*سکوت*
دوباره*سکوت*
در رو باز کردم و گفتم:لیسا.
ایرپاد اش رو از گوشش برداشت واشکاش رو پاک کرد
_چرا گریه میکنی؟
لیسا لبخند مصلحتی زد و گفت
لیسا:آ...هیچی.. با این آهنگ رفتم تو اوج
....چیزی شده؟
_تایم کاری تموم شده
لیسا:آ...اوکی
ایرپاد اش و گذاشت تو کیفش و گوشی اش
رو گرفت و کامیپوتر رو خاموش کرد
لیسا:بریم(با فین فین)
از اتاق اومدم بیرون.
_هنوز که اینجایی
تهیونگ:بریم؟..
لبخندی به من و لیسا زد و خودش جلو جلو رفت
_دلم به حال زن واقعی اش میسوزه.
لیسا:زن اش که تویی
_عههه...خدانکنه من زن واقعی اش باشم
ما فقط داریم نقش زن و شوهر رو بازی میکنیم
لیسا:به هرحال،بازم زن و شوهر حساب میشید
_هی...من دوست ندارم منو با اون یکی کنی
لیسا:ع خداتم باشه...پسره هم خوشگله
هم پولدار
_باز برگشتی به همون لیسای قدیمی
لیسا:نه به جون خودت...فقط به چشم
برادری گفتم
تهیونگ:هی...شما دوتا...یکم تندتر راه بیاین
#پارت_۳۵
_من میخوام با لیسا برم
تو تنها برو
تهیونگ:خب لیسا رو هم میبریم...من اصلا با
یه آدم اضافی مشکل ندارم..
_من مشکل دارم(تهیونگ رو میگه)
تهیونگ:ولی اون دوستته بازم(لیسا رو میگه)
_واقعاموندم کی آخر باهات ازدواج میکنه؟
رسما بدبخت میشه.
تهیونگ:چطور؟...پسر به این ماهی
چشم غره ای بهش رفتم و دستم رو تو جیبم گذاشتم...در اتاق لیسا رو زدم و منتظر موندم
دوباره زدم...*سکوت*
دوباره*سکوت*
در رو باز کردم و گفتم:لیسا.
ایرپاد اش رو از گوشش برداشت واشکاش رو پاک کرد
_چرا گریه میکنی؟
لیسا لبخند مصلحتی زد و گفت
لیسا:آ...هیچی.. با این آهنگ رفتم تو اوج
....چیزی شده؟
_تایم کاری تموم شده
لیسا:آ...اوکی
ایرپاد اش و گذاشت تو کیفش و گوشی اش
رو گرفت و کامیپوتر رو خاموش کرد
لیسا:بریم(با فین فین)
از اتاق اومدم بیرون.
_هنوز که اینجایی
تهیونگ:بریم؟..
لبخندی به من و لیسا زد و خودش جلو جلو رفت
_دلم به حال زن واقعی اش میسوزه.
لیسا:زن اش که تویی
_عههه...خدانکنه من زن واقعی اش باشم
ما فقط داریم نقش زن و شوهر رو بازی میکنیم
لیسا:به هرحال،بازم زن و شوهر حساب میشید
_هی...من دوست ندارم منو با اون یکی کنی
لیسا:ع خداتم باشه...پسره هم خوشگله
هم پولدار
_باز برگشتی به همون لیسای قدیمی
لیسا:نه به جون خودت...فقط به چشم
برادری گفتم
تهیونگ:هی...شما دوتا...یکم تندتر راه بیاین
۲.۳k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.