p3
p3
ویو جونگکوک
اسلحه هارو برداشتیم و حرکت کردیم به سمت مرکز بوسان که خوابگاه هانگول قرار داره ، استرس نداشتم چون کلی گروگان گیری میکردم ولی خب این ماموریت یکم هیجان داشت چون فرق داشت ما داشتیم با یک تیر دو نشون میزدیم . بعد از نیم ساعت رسیدیم خیلی آهسته که توجه مردم جلب نشه هرکدوممون توی یک جا مستقر شدیم .من محدوده ی ۳ بودم جایی که همه جا رو میتونستم ببینم.
بیسیم زدم
_عقاب عقاب عقرب، عقاب عقاب عقرب
@عقرب به گوشم
_با شمارش من تیر اندازی رو شروع میکنین
1
2
3
حالا
و تیر اندازی شروع شد.
ویو راشل
روی تختم دراز کشیده بودم و به عکس یونگ نگاه میکردم خیلی دلم براش تنگ شده این انصاف نبود برادرم به علت مرگ مادرم از من تنفر داشته باشه ناگهان قطره اشکی از چشمم سر خورد و گونم رو خیس کرد و در اتاق با فشار باز شد هریونگ رو دیدم که با ترس وارد اتاق شد با نگرانی پرسیدم
+هریونگ چیشده!؟چرا چهرت اینجوریه؟
=را..شل راشلللل کلی آدم تو سالن E5 ریختن با اسلحه هستن من میترسمممم(جیغ و گریه)
+شک بدی بهم وارد شد گفتم یعنی چی مگه میشه ؟
=آرهههه الان اسلحه یکیشون رو سر سادی هستش بدو لباس بپوششش بیاااه
+لباس برای چی مگه چخبره اخههه(ترس و نگرانی)
=شاید بمیریم نمیدونم شایدم دیگه نتونیم از اینجا بریم بدو بپوششش(با من و من)
+باشه برو بیرون . هی! وایسا سان کجاست
=ایوایییی لعنت به من نمیدونم احتمالن سالن E5
+برو دنبالششش زوددد
ویو جونگکوک
اسلحه هارو برداشتیم و حرکت کردیم به سمت مرکز بوسان که خوابگاه هانگول قرار داره ، استرس نداشتم چون کلی گروگان گیری میکردم ولی خب این ماموریت یکم هیجان داشت چون فرق داشت ما داشتیم با یک تیر دو نشون میزدیم . بعد از نیم ساعت رسیدیم خیلی آهسته که توجه مردم جلب نشه هرکدوممون توی یک جا مستقر شدیم .من محدوده ی ۳ بودم جایی که همه جا رو میتونستم ببینم.
بیسیم زدم
_عقاب عقاب عقرب، عقاب عقاب عقرب
@عقرب به گوشم
_با شمارش من تیر اندازی رو شروع میکنین
1
2
3
حالا
و تیر اندازی شروع شد.
ویو راشل
روی تختم دراز کشیده بودم و به عکس یونگ نگاه میکردم خیلی دلم براش تنگ شده این انصاف نبود برادرم به علت مرگ مادرم از من تنفر داشته باشه ناگهان قطره اشکی از چشمم سر خورد و گونم رو خیس کرد و در اتاق با فشار باز شد هریونگ رو دیدم که با ترس وارد اتاق شد با نگرانی پرسیدم
+هریونگ چیشده!؟چرا چهرت اینجوریه؟
=را..شل راشلللل کلی آدم تو سالن E5 ریختن با اسلحه هستن من میترسمممم(جیغ و گریه)
+شک بدی بهم وارد شد گفتم یعنی چی مگه میشه ؟
=آرهههه الان اسلحه یکیشون رو سر سادی هستش بدو لباس بپوششش بیاااه
+لباس برای چی مگه چخبره اخههه(ترس و نگرانی)
=شاید بمیریم نمیدونم شایدم دیگه نتونیم از اینجا بریم بدو بپوششش(با من و من)
+باشه برو بیرون . هی! وایسا سان کجاست
=ایوایییی لعنت به من نمیدونم احتمالن سالن E5
+برو دنبالششش زوددد
۲.۱k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.