p11
p11
ا.ت:تو چرا انقدر بی اهمیتی پسر اولین بار تو دخترونگیم رو ازم گرفتی همون موقع که اومدی خونم
همه ی حرفاش با صدای لرزون بود ترسیده بود نمیدونست چیکار کنه
یونگی:صبر کن زنگ بزنم نامجون
ا.ت:توروخدا به داداشم زنگ نزن التماست میکنم چیزی نگو
یونگی:نمیشه
ا.ت دیگه نمیتونست روی پاهاش وایسته به دیوار چسبید وسرشو میکوبوند تو دیوار
چند دقیقه گذشت ا.ت همینطوری زل زده بود به یونگی که مقابلشه که زنگ در زده شد یونگی در و باز کرد که نامجون اومد داخل
یونگی:خوش اومدی
نامجون:مرسی ... بهم بگید چی شده چرا ا.ت اینجاست
یونگی:بیا بشین توضیح میدیم
ا.ت:میدیم؟
یونگی:ا.ت لطفا
نامجون:یجوری حرف بزنید منم بفهمم
یونگی:هیونگ ..ا.ت بارداره
نامجون:چیییییی؟!؟!
اشکی از گوشه ی چشم ا.ت سر خورد و سرشو بیشتر توی پاهاش فشرد
یونگی:هیونگ اینطور که فکر میکنی نیس....
نامجون:از کی بارداره ؟...ا.ت جواب بده
یونگی:من
نامجون:داداشم با من شوخی نکن
یونگی:اگه شوخی داشتم که نمیگفتم
نامجون :میفهمی چی میگی؟
ا.ت:داداش لطفا
نامجون:من ارومم زود باشید بگید ببینم چه غلطی کردین
موضوع رو توضیح دادن
نامجون: نمیدونم باید....
ا.ت:تو چرا انقدر بی اهمیتی پسر اولین بار تو دخترونگیم رو ازم گرفتی همون موقع که اومدی خونم
همه ی حرفاش با صدای لرزون بود ترسیده بود نمیدونست چیکار کنه
یونگی:صبر کن زنگ بزنم نامجون
ا.ت:توروخدا به داداشم زنگ نزن التماست میکنم چیزی نگو
یونگی:نمیشه
ا.ت دیگه نمیتونست روی پاهاش وایسته به دیوار چسبید وسرشو میکوبوند تو دیوار
چند دقیقه گذشت ا.ت همینطوری زل زده بود به یونگی که مقابلشه که زنگ در زده شد یونگی در و باز کرد که نامجون اومد داخل
یونگی:خوش اومدی
نامجون:مرسی ... بهم بگید چی شده چرا ا.ت اینجاست
یونگی:بیا بشین توضیح میدیم
ا.ت:میدیم؟
یونگی:ا.ت لطفا
نامجون:یجوری حرف بزنید منم بفهمم
یونگی:هیونگ ..ا.ت بارداره
نامجون:چیییییی؟!؟!
اشکی از گوشه ی چشم ا.ت سر خورد و سرشو بیشتر توی پاهاش فشرد
یونگی:هیونگ اینطور که فکر میکنی نیس....
نامجون:از کی بارداره ؟...ا.ت جواب بده
یونگی:من
نامجون:داداشم با من شوخی نکن
یونگی:اگه شوخی داشتم که نمیگفتم
نامجون :میفهمی چی میگی؟
ا.ت:داداش لطفا
نامجون:من ارومم زود باشید بگید ببینم چه غلطی کردین
موضوع رو توضیح دادن
نامجون: نمیدونم باید....
۶.۵k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.