part ⁶
part ⁶
ویو ته
قطع کردم و سوار ماشین شدم که برم خونه حواسم سرجاش نبود و فقط گاز میدادم و داد می کشیدم...
رفتم لب پرتگاه تقریبا شب شده بود به دریا زل زده بودم و به احساساتم فکر میکردم
میدونستم که نباید عاشق فردی بشم که منو جای برادر خودش گذاشته اما دست خودم نبود
فشار زیادی روی قلبم بود
ولی نباید زود پا پس میکشیدم باید ات رو نجات میدادم که به زور مجبور به کاری که نمیخواد انجام بده نشه ولی خوب از یک طرف عمو ممکنه به حرف من گوش نکنه همه میدونیم که چیزی که از همه بیشتر براش مهمه کارش و تجارتشه
از فکرو خیال در اومدم اشک رو گونم رو پاک کردم
(بمیرم برات پسر قشنگم🙂😭)
برگشتم خونه لباسام درآوردم دوش گرفتم و رفتم دراز بکشم
پایان ویو ته
ویو ات
_ نمیدونستم چطوری باید با این موضوع کنار بیام
خسته شده بودم از پدرم که همیشه مجبورم میکرد کاری که نمیخوام رو انجام بدم اون کل زندگی مو به فنا داد
گوشیمو خاموش کردم سوار ماشینم شدم که برم خونه و فقط به صدای موزیکی که پخش میشد گوش میدادم اهنگ مورد علاقه من و ته (گلبم🥲💔)
ساعت نزدیک دو بود که رسیدم خونه آروم کلید و داخل در چرخوندم که متوجه پدرم شدم
&کجا بودی ساعتو نگاه کردی نصفه شبه
*باید جواب پس بدم؟؟
"که درد شدیدی روی گونه ام حس کردم "
&مگه هر کی به هرکیه الان پدر داری بعدا هم همسر فکرکردی من آنقدر بهت رو دادم پسر جئون میذاره انقدر ه.رزه باشی؟
از درد به خودم می پیچیدم که گفتم اولا ه.رزه تویی دوما نه تو نه اون هیچ غلطی نمیتونید بکنید مامانم بخاطر تو مرد تو کشتیش خواهرم بخاطر تو گم شد پسر عموها و عمو .. کل خانواده رو تو فراری دادی دیگه حتی بهم زنگ نمیزنن تو کل زندگی من به باد دادی (عصبی)
اخم ریزی کرد ....
بالاخره رفتم بالا تو اتاق خودمو پرت کردم رو تخت و شروع کردم گریه کردن....آخه چقدر من بدبختم ساعتهای ۳ بود که چشام کم کم گرم شد
با کمک دوست گشنگم نوشتم ♡
چطور بود؟؟
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
ویو ته
قطع کردم و سوار ماشین شدم که برم خونه حواسم سرجاش نبود و فقط گاز میدادم و داد می کشیدم...
رفتم لب پرتگاه تقریبا شب شده بود به دریا زل زده بودم و به احساساتم فکر میکردم
میدونستم که نباید عاشق فردی بشم که منو جای برادر خودش گذاشته اما دست خودم نبود
فشار زیادی روی قلبم بود
ولی نباید زود پا پس میکشیدم باید ات رو نجات میدادم که به زور مجبور به کاری که نمیخواد انجام بده نشه ولی خوب از یک طرف عمو ممکنه به حرف من گوش نکنه همه میدونیم که چیزی که از همه بیشتر براش مهمه کارش و تجارتشه
از فکرو خیال در اومدم اشک رو گونم رو پاک کردم
(بمیرم برات پسر قشنگم🙂😭)
برگشتم خونه لباسام درآوردم دوش گرفتم و رفتم دراز بکشم
پایان ویو ته
ویو ات
_ نمیدونستم چطوری باید با این موضوع کنار بیام
خسته شده بودم از پدرم که همیشه مجبورم میکرد کاری که نمیخوام رو انجام بدم اون کل زندگی مو به فنا داد
گوشیمو خاموش کردم سوار ماشینم شدم که برم خونه و فقط به صدای موزیکی که پخش میشد گوش میدادم اهنگ مورد علاقه من و ته (گلبم🥲💔)
ساعت نزدیک دو بود که رسیدم خونه آروم کلید و داخل در چرخوندم که متوجه پدرم شدم
&کجا بودی ساعتو نگاه کردی نصفه شبه
*باید جواب پس بدم؟؟
"که درد شدیدی روی گونه ام حس کردم "
&مگه هر کی به هرکیه الان پدر داری بعدا هم همسر فکرکردی من آنقدر بهت رو دادم پسر جئون میذاره انقدر ه.رزه باشی؟
از درد به خودم می پیچیدم که گفتم اولا ه.رزه تویی دوما نه تو نه اون هیچ غلطی نمیتونید بکنید مامانم بخاطر تو مرد تو کشتیش خواهرم بخاطر تو گم شد پسر عموها و عمو .. کل خانواده رو تو فراری دادی دیگه حتی بهم زنگ نمیزنن تو کل زندگی من به باد دادی (عصبی)
اخم ریزی کرد ....
بالاخره رفتم بالا تو اتاق خودمو پرت کردم رو تخت و شروع کردم گریه کردن....آخه چقدر من بدبختم ساعتهای ۳ بود که چشام کم کم گرم شد
با کمک دوست گشنگم نوشتم ♡
چطور بود؟؟
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
۵.۸k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.