گس لایتر/ ادامه پارت ۱۱۸
یکی از آقایون گفت: هیونو ممکنه با هرکدومتون تماس بگیره یا سراغتون بیاد... ما تلفنای همتونو شنود میکنیم و تحت نظر داریم... بنظرتون ممکنه سراغ کدومتون بیاد؟...
جونگکوک لحظه ای فکر کرد... و گفت: من!...
آخرین بار توی شرکت منو تهدید کرد
-چرا شما رو تهدید کرد آقای جئون؟ با هم مشکلی داشتین؟
-از اولشم از من خوشش نمیومد... حس میکرد جاشو میگیرم....
بازرس نگاهشو به ایم داجونگ داد و گفت: بنظرتون اون میتونه آدم خطرناکی باشه؟
داجونگ: منظورتون چیه؟
-یعنی... ممکنه بتونه بهتون آسیب بزنه؟
داجونگ: اگه اینو قبلا میپرسیدن ازم میگفتم هرگز... ولی با چیزایی که ازش به تازگی دیدم هر کاری ازش برمیاد!...
بایول با شنیدن این حرفا ناخودآگاه به پای جونگکوک چنگ زد... ترسیده بود...
بارداریش باعث حساسیتش شده بود... هیچوقت توی زندگیش با چنین موقعیتایی مواجه نشده بود... همیشه در تمام طول عمرش توی حاشیه ی امن قرار گرفته بود... برای همین از نظرش این وضعیت خیلی ترسناک بود...
جونگکوک اولش نمیخواست به بایول واکنش نشون بده چون بنظرش چیزی برای ترسیدن وجود نداشت و بایول زیادی لوس بود... اما وقتی دید هر لحظه ترسش بیشتر میشه کلافه شد... بی صدا به خدمتکارشون اشاره ای کرد چون بقیه مشغول صحبت بودن و نمیخواست توجهشونو جلب کنه...
خدمتکار نزدیک جونگکوک اومد... و سرشو پایین آورد
-بله آقا؟
-بایول رو ببر اتاقش
-چشم...
**این مثلا چه مشکلی داشت😶
جونگکوک لحظه ای فکر کرد... و گفت: من!...
آخرین بار توی شرکت منو تهدید کرد
-چرا شما رو تهدید کرد آقای جئون؟ با هم مشکلی داشتین؟
-از اولشم از من خوشش نمیومد... حس میکرد جاشو میگیرم....
بازرس نگاهشو به ایم داجونگ داد و گفت: بنظرتون اون میتونه آدم خطرناکی باشه؟
داجونگ: منظورتون چیه؟
-یعنی... ممکنه بتونه بهتون آسیب بزنه؟
داجونگ: اگه اینو قبلا میپرسیدن ازم میگفتم هرگز... ولی با چیزایی که ازش به تازگی دیدم هر کاری ازش برمیاد!...
بایول با شنیدن این حرفا ناخودآگاه به پای جونگکوک چنگ زد... ترسیده بود...
بارداریش باعث حساسیتش شده بود... هیچوقت توی زندگیش با چنین موقعیتایی مواجه نشده بود... همیشه در تمام طول عمرش توی حاشیه ی امن قرار گرفته بود... برای همین از نظرش این وضعیت خیلی ترسناک بود...
جونگکوک اولش نمیخواست به بایول واکنش نشون بده چون بنظرش چیزی برای ترسیدن وجود نداشت و بایول زیادی لوس بود... اما وقتی دید هر لحظه ترسش بیشتر میشه کلافه شد... بی صدا به خدمتکارشون اشاره ای کرد چون بقیه مشغول صحبت بودن و نمیخواست توجهشونو جلب کنه...
خدمتکار نزدیک جونگکوک اومد... و سرشو پایین آورد
-بله آقا؟
-بایول رو ببر اتاقش
-چشم...
**این مثلا چه مشکلی داشت😶
۱۰.۵k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.