(۱ سال بعد):
(۱ سال بعد):
+وایسا جیهو!ندو میخوری زمین
پسرک بی وقفه با دخترک بی وقفه میدویید و میخندیدن.
یهو جلوشون یونگی اومد و جیهو و سویون رو بغل کرد:
×گرفتمتون(خنده)
جیمین از منغل فاصله گرفت و بشفاب گوشت های کبابی رو گرفت و نزدیک یونگی اومد:
_اوووهووو یونگی تو هم بچه شدیا!
+بابا به عمو اینجوری نگو الان مارو میکشه!
و دوتاییشون خندیدن.
_آچا این بشقابا رو بزار رو میز!
+چشم
*ببینید کی اومدهههههه
هم برگشتن و به در خیره شدن!
هوسوک با خند و ادا بازی وارد حیاط خونه شد و به سلام داد.
مادر آچا تمام نوشیدنی هارو روی میز گذاشت:
▪سوهو پس کی میاد؟!
+الانا میاد.
جیهو:ماما...میچه بقلم تنی؟!
آچا بخاطر لحن کیوت و فریبنده پسرش لخندی زد و جیهو رو به بغل گرفت و روی گونهی نرم پسرشو بوسید.
همه دور هم جمع شده بودن که سوهو بیاد و با خانوادش جشن پایان خدمت سربازی بگیرن!
÷بچه ها بچه ها داره میاد همه آمادهاین؟!
همه سر تکون دادن و ساکت شدن.
سوهو سرش پایین بود و وارد خونه شد و کلاه سربازیشو از سرش در اورد و به سر کچلش دست کشید و همهمه زیاد شد
ناگهان سرشو آورد بالا که همه خوشحالی میکردن.
بلاخره از شوک در اومد و با لخند به طرف خانوادش قدم گذاشت.
+جشن پایان خدمتت مبارک عزیزم!
آچا با لبخند گفت و پسرک رو به دست همسرش داد.
×بیاین بخاطر این روز بزرگ جشن بگیریم و خوشحال زندگی کنیم
همه دست زدن و موزیک پلی شد و شروع به رقصیدن کردن
_بیبی گرل منم دوست دارم نظرت چیه جیهو رو بدیم امشب پیش مامان بابات منو تو شب رو صبح کنیم؟!
آچا هینی کشید و مشتی به بازوی همسرش زد!
+هیس زشته!
و سوهو خندید.
همه خوشحال بودن.هیشکی از گذشته حرفی نمیزد چون همه بابتش شرمنده بودن. و فهمیدن الان زندگی کردن بهتر از تو گذشته زندگی کردنه...
پایان:)
لایک کن کامنت بده خوشحالم کن دارلینگ
+وایسا جیهو!ندو میخوری زمین
پسرک بی وقفه با دخترک بی وقفه میدویید و میخندیدن.
یهو جلوشون یونگی اومد و جیهو و سویون رو بغل کرد:
×گرفتمتون(خنده)
جیمین از منغل فاصله گرفت و بشفاب گوشت های کبابی رو گرفت و نزدیک یونگی اومد:
_اوووهووو یونگی تو هم بچه شدیا!
+بابا به عمو اینجوری نگو الان مارو میکشه!
و دوتاییشون خندیدن.
_آچا این بشقابا رو بزار رو میز!
+چشم
*ببینید کی اومدهههههه
هم برگشتن و به در خیره شدن!
هوسوک با خند و ادا بازی وارد حیاط خونه شد و به سلام داد.
مادر آچا تمام نوشیدنی هارو روی میز گذاشت:
▪سوهو پس کی میاد؟!
+الانا میاد.
جیهو:ماما...میچه بقلم تنی؟!
آچا بخاطر لحن کیوت و فریبنده پسرش لخندی زد و جیهو رو به بغل گرفت و روی گونهی نرم پسرشو بوسید.
همه دور هم جمع شده بودن که سوهو بیاد و با خانوادش جشن پایان خدمت سربازی بگیرن!
÷بچه ها بچه ها داره میاد همه آمادهاین؟!
همه سر تکون دادن و ساکت شدن.
سوهو سرش پایین بود و وارد خونه شد و کلاه سربازیشو از سرش در اورد و به سر کچلش دست کشید و همهمه زیاد شد
ناگهان سرشو آورد بالا که همه خوشحالی میکردن.
بلاخره از شوک در اومد و با لخند به طرف خانوادش قدم گذاشت.
+جشن پایان خدمتت مبارک عزیزم!
آچا با لبخند گفت و پسرک رو به دست همسرش داد.
×بیاین بخاطر این روز بزرگ جشن بگیریم و خوشحال زندگی کنیم
همه دست زدن و موزیک پلی شد و شروع به رقصیدن کردن
_بیبی گرل منم دوست دارم نظرت چیه جیهو رو بدیم امشب پیش مامان بابات منو تو شب رو صبح کنیم؟!
آچا هینی کشید و مشتی به بازوی همسرش زد!
+هیس زشته!
و سوهو خندید.
همه خوشحال بودن.هیشکی از گذشته حرفی نمیزد چون همه بابتش شرمنده بودن. و فهمیدن الان زندگی کردن بهتر از تو گذشته زندگی کردنه...
پایان:)
لایک کن کامنت بده خوشحالم کن دارلینگ
۲.۳k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.