شکنجه ی قلب 🫀🥀 { پارت. ⁸⁰ }
شکنجه ی قلب 🫀🥀 { پارت. ⁸⁰ }
MRS. ( شرکت جئون صبح ۸ )
با صدای پاشنه های دختری که وارد سالن اصلی شرکت شد بیشتر کارکنان به سمت صدا چرخیدند
اون دختر مثل همیشه با شیک ترین استایل ها سرقرار های کاریش میرفت ، با یک نگاه ساده به اون دختر میشد فهمید تمام لباس هایش از بهترین برند های جهان است .
منشی با دیدن دختر سریع به سمت اون اومد
+سلام خانم پارک .... جناب جئون منتظرتون هستند
دختر سری به معنای تایید تکون داد و به سمت اتاق جلسات حرکت کرد
[ اتاق جلسات ]
مرد بزرگ تر برگه ی قرار داد رو برای بار آخر چک کرد
برگه هارو روی میز رها کرد و به صندلی تکیه داد ، به چهره ی خونسرد دختر روبه روش خیره شد
- انتظار داشتم با جناب پارک قرار داد ببندم
+ پدر جان مسئولیت بستن قرارداد هارو به من سپردن
مرد بزرگتر تک خنده ای زد و صاف روی صندلی نشست
- او بله ... باید با کارهای شرکت آشنا بشین اخه تنها وارث جناب پارک هستین
+ ..... ( لبخند )
- کوک هم باید با این فضا آشنا بشه .... به نظرم این قرار داد رو با کوک ببند
+ عا ... ولی
- اره اینجوری بهتره .... فردا بیا با جونگ کوک قرار داد ببند ... حتما کوک خوشحال میشه
دختر با لبخند حرف مردبزرگتر رو تایید کرد ولی کی از حرف های پشت لبخندش باخبر بود ؟
مرد دختر رو تا دم در اتاق جلسات همراهی کرد که در باز شد . دختر با دیدن پسری که توی چهارچوب در ظاهر شده بود از خود بی خود شد . محو زیبایی اون پسر شده بود و صدا های اطرافش رو نمیشنید
اون پسر چه به روز قلب دخترک آورده بود که هرچقدر میخواست عشقش نسبت به پسر رو انکار کنه نمیشد
-او ... هیونجین ... چه خوب شد اومدی یک قرار واسه فردا اوکی کن
ادامه دارد ....
⁴⁰⁰ تاییمون مبارک 🖤🫶🏻
MRS. ( شرکت جئون صبح ۸ )
با صدای پاشنه های دختری که وارد سالن اصلی شرکت شد بیشتر کارکنان به سمت صدا چرخیدند
اون دختر مثل همیشه با شیک ترین استایل ها سرقرار های کاریش میرفت ، با یک نگاه ساده به اون دختر میشد فهمید تمام لباس هایش از بهترین برند های جهان است .
منشی با دیدن دختر سریع به سمت اون اومد
+سلام خانم پارک .... جناب جئون منتظرتون هستند
دختر سری به معنای تایید تکون داد و به سمت اتاق جلسات حرکت کرد
[ اتاق جلسات ]
مرد بزرگ تر برگه ی قرار داد رو برای بار آخر چک کرد
برگه هارو روی میز رها کرد و به صندلی تکیه داد ، به چهره ی خونسرد دختر روبه روش خیره شد
- انتظار داشتم با جناب پارک قرار داد ببندم
+ پدر جان مسئولیت بستن قرارداد هارو به من سپردن
مرد بزرگتر تک خنده ای زد و صاف روی صندلی نشست
- او بله ... باید با کارهای شرکت آشنا بشین اخه تنها وارث جناب پارک هستین
+ ..... ( لبخند )
- کوک هم باید با این فضا آشنا بشه .... به نظرم این قرار داد رو با کوک ببند
+ عا ... ولی
- اره اینجوری بهتره .... فردا بیا با جونگ کوک قرار داد ببند ... حتما کوک خوشحال میشه
دختر با لبخند حرف مردبزرگتر رو تایید کرد ولی کی از حرف های پشت لبخندش باخبر بود ؟
مرد دختر رو تا دم در اتاق جلسات همراهی کرد که در باز شد . دختر با دیدن پسری که توی چهارچوب در ظاهر شده بود از خود بی خود شد . محو زیبایی اون پسر شده بود و صدا های اطرافش رو نمیشنید
اون پسر چه به روز قلب دخترک آورده بود که هرچقدر میخواست عشقش نسبت به پسر رو انکار کنه نمیشد
-او ... هیونجین ... چه خوب شد اومدی یک قرار واسه فردا اوکی کن
ادامه دارد ....
⁴⁰⁰ تاییمون مبارک 🖤🫶🏻
۹.۷k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.