دوستی فراتر از رویا
دوستی فراتر از رویا
part ⁹
خواستم از اونجا برم که...در خونهی بابام و هایجین باز شد
هایجین بود
هایجین: دختر پس تو هنوز نرفتی؟
ات: هایجین خواهش میکنم بزار بابا رو ببینم التماست میکنم لطفا تروخدااااا
هایجین: ایششش....دخترهی چندش...با چه جراتی اینطوری با من حرف میزنی هااا؟
ات: هایجین تروخدااااا....تروخدا بزار بابا رو ببینم اگه بزاری قول میدم دیگه اینطرفا پیدام نشهه لطفاااااا
هایجین: ایششش...بیا تو
ات: ممنونم...ممنونم
هایجین: فقط بابات اینجا نیست مجبوری منتظر بمونی تا بیاد
ات: باشه باشه منتظر میمونم
"منتظر موندم تا بابام بیاد و تو این فرصت رفتم سر گوشیم که در باز شد و بابام اومد داخل"
ب.ات: بیبی من اومدم
هایجین: واییی ددی بلاخره اومدیییی "ذوق صگی"
ب.ات: دلت برام تن...."که چشمش به ات افتاد"
ات: س..سلام...بابا
ب.ات: سلام....تو....اینجا چیکار میکنی؟
هایجین: ددی نمیخواستم راهش بدم اما دیگه از بس اسرار کرد مجبور شدم
ب.ات: دخترم...حالت خوبه؟ حال سوهو خوبه؟
ات: آره...ما خوبیم
ب.ات: خوب...چه کاری با من داشتی؟
ات: خوب...فردا از طرف مدرسه میبرنمون اردو....شاید دو سه روزی بشه...بهم رضایت نامه دادن که به پدر یا مادر بدم امضا کنه وگرنه منو نمیبرن
مامان و سوهو که اصلا اهمیت نمیدن...مجبور شدم....بیام پیش....شما....میشه...رضای....
ب.ات: معلومه که میشه دخترم....بیا بغلم ببینم دلم برات یه ذره شده بود
"و بابای ات، ات رو بغل کرد"
ب.ات: بیب ناهار چی داریم؟
هایجین: توقع نداری که ناهار بپزم؟ زنگ زدم از بیرون پیتزا بیارن
ب.ات: باشه...ات ناهار خوردی؟
ات: نه
ب.ات: پس پیشمون بمون تا دور هم ناهار بخوریم
ات: ن..نه دیگه رضایت نامه رو که واسم امضا کنی من با اتوبوس میدم
ب.ات: ولی الان سر ظهره اتوبوس گیر نمیاد بمون ناهار بخوریم بعد خودم میرسونمت
هایجین سه تا پیتزا سفارش دادی دیگه؟
هایجین: نه....من از کجا باید میدونستم؟
ب.ات: خوب اشکال نداره حالا زنگ میزنم که یکی دیگه هم بیارن
خوب تعریف کن من پیشت نبودم حالت خوب بود؟
ات: معلومه که نه بابا نه من نه سوهو....حتی مامان هم ناراحته
ب.ات: اوهوم...بشین و...."دیگه همش حرف و خاطره و اینا"
غذامون رو که خوردیم بابا منو رسوند خونه منم رفتم داخل خونه که باز غر های مامانم شروع شد وحححح
حس میکنم این فیک رو دوست ندارید اگه نمیخوایدش تا بقیش رو نزارم راحت باشید باهام تعارف نکنید هاااا بگید♡
#جیمین #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #تهیونگ #جونگکوک #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جونگکوک #بی_تی_اس #کوکی #کوک #سوکجین #هوسوک #یونگی #وی #آر_ام #شوگولی #ورلد_واید_هندسام #تهکوک #تهمین #ویمین #نامجین #یونمین #BTS #V #RM #JIMIN #JIN #J_HOPE #JUNGKOOK #JK #JM #BTS_ARMY #ARMY #Teahyung #Sogu #Suga #BLAK_PINK #KOOK #bts #hobi #tehkook
part ⁹
خواستم از اونجا برم که...در خونهی بابام و هایجین باز شد
هایجین بود
هایجین: دختر پس تو هنوز نرفتی؟
ات: هایجین خواهش میکنم بزار بابا رو ببینم التماست میکنم لطفا تروخدااااا
هایجین: ایششش....دخترهی چندش...با چه جراتی اینطوری با من حرف میزنی هااا؟
ات: هایجین تروخدااااا....تروخدا بزار بابا رو ببینم اگه بزاری قول میدم دیگه اینطرفا پیدام نشهه لطفاااااا
هایجین: ایششش...بیا تو
ات: ممنونم...ممنونم
هایجین: فقط بابات اینجا نیست مجبوری منتظر بمونی تا بیاد
ات: باشه باشه منتظر میمونم
"منتظر موندم تا بابام بیاد و تو این فرصت رفتم سر گوشیم که در باز شد و بابام اومد داخل"
ب.ات: بیبی من اومدم
هایجین: واییی ددی بلاخره اومدیییی "ذوق صگی"
ب.ات: دلت برام تن...."که چشمش به ات افتاد"
ات: س..سلام...بابا
ب.ات: سلام....تو....اینجا چیکار میکنی؟
هایجین: ددی نمیخواستم راهش بدم اما دیگه از بس اسرار کرد مجبور شدم
ب.ات: دخترم...حالت خوبه؟ حال سوهو خوبه؟
ات: آره...ما خوبیم
ب.ات: خوب...چه کاری با من داشتی؟
ات: خوب...فردا از طرف مدرسه میبرنمون اردو....شاید دو سه روزی بشه...بهم رضایت نامه دادن که به پدر یا مادر بدم امضا کنه وگرنه منو نمیبرن
مامان و سوهو که اصلا اهمیت نمیدن...مجبور شدم....بیام پیش....شما....میشه...رضای....
ب.ات: معلومه که میشه دخترم....بیا بغلم ببینم دلم برات یه ذره شده بود
"و بابای ات، ات رو بغل کرد"
ب.ات: بیب ناهار چی داریم؟
هایجین: توقع نداری که ناهار بپزم؟ زنگ زدم از بیرون پیتزا بیارن
ب.ات: باشه...ات ناهار خوردی؟
ات: نه
ب.ات: پس پیشمون بمون تا دور هم ناهار بخوریم
ات: ن..نه دیگه رضایت نامه رو که واسم امضا کنی من با اتوبوس میدم
ب.ات: ولی الان سر ظهره اتوبوس گیر نمیاد بمون ناهار بخوریم بعد خودم میرسونمت
هایجین سه تا پیتزا سفارش دادی دیگه؟
هایجین: نه....من از کجا باید میدونستم؟
ب.ات: خوب اشکال نداره حالا زنگ میزنم که یکی دیگه هم بیارن
خوب تعریف کن من پیشت نبودم حالت خوب بود؟
ات: معلومه که نه بابا نه من نه سوهو....حتی مامان هم ناراحته
ب.ات: اوهوم...بشین و...."دیگه همش حرف و خاطره و اینا"
غذامون رو که خوردیم بابا منو رسوند خونه منم رفتم داخل خونه که باز غر های مامانم شروع شد وحححح
حس میکنم این فیک رو دوست ندارید اگه نمیخوایدش تا بقیش رو نزارم راحت باشید باهام تعارف نکنید هاااا بگید♡
#جیمین #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #تهیونگ #جونگکوک #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جونگکوک #بی_تی_اس #کوکی #کوک #سوکجین #هوسوک #یونگی #وی #آر_ام #شوگولی #ورلد_واید_هندسام #تهکوک #تهمین #ویمین #نامجین #یونمین #BTS #V #RM #JIMIN #JIN #J_HOPE #JUNGKOOK #JK #JM #BTS_ARMY #ARMY #Teahyung #Sogu #Suga #BLAK_PINK #KOOK #bts #hobi #tehkook
۱۱.۵k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.