hot chocolate
پارت ¹⁷
جنی : کجا
رفتی اینهمه وقت
بدون توجه بهش رفتم تو اتاقم
که یونا اونجا بود
یونا : اتاقتون خالی کردی ؟
کوک :.........
یونا : بخاطر شکنجه هاست که از اینجا رفتی
یونا :نمیخوای جواب بدی
همه ی حرفاشون پشت به من میزد
که اون ۶ نفرم اومدن تو
ته : عه توهم که اینجایی جنی گفت تا چند دقیقه پیش خونه نبودی
یونا : ازش سوال نپرسید جواب نمیده
جیمین : چقدر دلم میخواد بگیرم بزنمش
نامی : چرا ؟
جیمین : آخه یه آدم چقدر میتونه پست باشه که آدمای بیگناهو بکشه
خیلی راحت به حرفاشون گوش میدادم و اصلا جوابی نمیدادم
که گوشیم زنگ خورد بدون توجه به اسمش وضل کردم ولی جوابی ندادم
هوسوک : نه از این راهم حرف نمیزنه جین قطع کن
خودم قطع کردم
یونگی : لالی کری چیزی هستی
یونا : رطبه یک مافیا هوی عوضی بهم نگاه کن
رفتم تو بالکن و بچه های کلاس و دیدم که جنی درو براشون باز کرد
نگاهمو ازشون گرفتم و برگشتم تو که همشون ( بچه های کلاس به غیر یونا ) اومدن تو و تا منو دیدن پریدن بغلم
بچه های کلاس : استاد ما شمارو میخوایم لطفا برگردین
یونا : اون حرف نمیزنه
هیوجو : چرا ؟
یونا : ما دلیلشو نمیدونیم
خودمو ازشون جدا کردم
یونا : واسه چی اومدی اینجا
رفتم شیر موزامو برداشتم
یونا : بله جناب جئون بزرگ ترین مافیای جهان شیرموز دوست داره
همه رو انداختم سطل آشغال
ته : مگه تو شیر موز دوست نداشتی
از اتاق رفتم بیرون که جنی دوباره جلوم سبز شد
جنی : حرف بزن اینهمه وقت کجا بودی " داد "
دستشو گذاشت رو شونه هام بلافاصله رفتم عقب
داشت میوفتاد که جین گرفتش
جین : این چه کاریه نزدیک بود بیوفته
رفتم تو کتابخونه و دفتر چه خاطراتمو برداشتم
جنی : نکنه میخوای بسوزونیش
سوزوندمش
جنی : چرا اینکار رو میکنی الان که نیسی داری میری دفترچه خاطراتتم سوزوندی چرا میخوای هیچ از تو تو این خونه نباشه " گریه و داد "
کوک : شما نباید به هیچ وجه از من یاد کنید " بسیارررر سرد "
جنی : چرا تو برادر منی " گریه "
کوک : من دیگه خانواده ای ندارم و با کسیم نسبتی ندارم " بسیار سرد "
با این حرفم جنی افتاد روی زمین
نامی : او چرا اون وقت
لباسمو در آوردم
جیمین : او آخی نازک نارنجی بخاطر این باهامون قهر کرده " مسخره "
یونگی : حالا چرا دور تا دور بدنت باند بستی
میشا : بخاطر ظربه ی شلاق نمیتونه خم بشه
یونا : مگه میشه
کوک : اوکی نشونت میدم " بسیار سرد "
تا خم شدم کمرم شروع به خون ریزی کرد و افتادم
جیمین : ولی ما انقدر محکم نزدیمت
یونگی : وایسا خون ریزی رو بند بیارم
دستمو گرفتم جلوش و مانعش شدم
یونا : میخواد کمکت کنه ولی تو نمیزاری
جین : باید میگه من کمکی نخواستم
کوک : ترجیح میدم بمیرم تا از شما کمک بخوام
که جیمین با پا به شکمم زد
جیمین :.......
🍊🧡
جنی : کجا
رفتی اینهمه وقت
بدون توجه بهش رفتم تو اتاقم
که یونا اونجا بود
یونا : اتاقتون خالی کردی ؟
کوک :.........
یونا : بخاطر شکنجه هاست که از اینجا رفتی
یونا :نمیخوای جواب بدی
همه ی حرفاشون پشت به من میزد
که اون ۶ نفرم اومدن تو
ته : عه توهم که اینجایی جنی گفت تا چند دقیقه پیش خونه نبودی
یونا : ازش سوال نپرسید جواب نمیده
جیمین : چقدر دلم میخواد بگیرم بزنمش
نامی : چرا ؟
جیمین : آخه یه آدم چقدر میتونه پست باشه که آدمای بیگناهو بکشه
خیلی راحت به حرفاشون گوش میدادم و اصلا جوابی نمیدادم
که گوشیم زنگ خورد بدون توجه به اسمش وضل کردم ولی جوابی ندادم
هوسوک : نه از این راهم حرف نمیزنه جین قطع کن
خودم قطع کردم
یونگی : لالی کری چیزی هستی
یونا : رطبه یک مافیا هوی عوضی بهم نگاه کن
رفتم تو بالکن و بچه های کلاس و دیدم که جنی درو براشون باز کرد
نگاهمو ازشون گرفتم و برگشتم تو که همشون ( بچه های کلاس به غیر یونا ) اومدن تو و تا منو دیدن پریدن بغلم
بچه های کلاس : استاد ما شمارو میخوایم لطفا برگردین
یونا : اون حرف نمیزنه
هیوجو : چرا ؟
یونا : ما دلیلشو نمیدونیم
خودمو ازشون جدا کردم
یونا : واسه چی اومدی اینجا
رفتم شیر موزامو برداشتم
یونا : بله جناب جئون بزرگ ترین مافیای جهان شیرموز دوست داره
همه رو انداختم سطل آشغال
ته : مگه تو شیر موز دوست نداشتی
از اتاق رفتم بیرون که جنی دوباره جلوم سبز شد
جنی : حرف بزن اینهمه وقت کجا بودی " داد "
دستشو گذاشت رو شونه هام بلافاصله رفتم عقب
داشت میوفتاد که جین گرفتش
جین : این چه کاریه نزدیک بود بیوفته
رفتم تو کتابخونه و دفتر چه خاطراتمو برداشتم
جنی : نکنه میخوای بسوزونیش
سوزوندمش
جنی : چرا اینکار رو میکنی الان که نیسی داری میری دفترچه خاطراتتم سوزوندی چرا میخوای هیچ از تو تو این خونه نباشه " گریه و داد "
کوک : شما نباید به هیچ وجه از من یاد کنید " بسیارررر سرد "
جنی : چرا تو برادر منی " گریه "
کوک : من دیگه خانواده ای ندارم و با کسیم نسبتی ندارم " بسیار سرد "
با این حرفم جنی افتاد روی زمین
نامی : او چرا اون وقت
لباسمو در آوردم
جیمین : او آخی نازک نارنجی بخاطر این باهامون قهر کرده " مسخره "
یونگی : حالا چرا دور تا دور بدنت باند بستی
میشا : بخاطر ظربه ی شلاق نمیتونه خم بشه
یونا : مگه میشه
کوک : اوکی نشونت میدم " بسیار سرد "
تا خم شدم کمرم شروع به خون ریزی کرد و افتادم
جیمین : ولی ما انقدر محکم نزدیمت
یونگی : وایسا خون ریزی رو بند بیارم
دستمو گرفتم جلوش و مانعش شدم
یونا : میخواد کمکت کنه ولی تو نمیزاری
جین : باید میگه من کمکی نخواستم
کوک : ترجیح میدم بمیرم تا از شما کمک بخوام
که جیمین با پا به شکمم زد
جیمین :.......
🍊🧡
۳.۷k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.