پارت : ۲۷
پارت : ۲۷
راوی : خودتون در جریان گشادیم که هستید خب خداروشکر . الان اماده شدن و سوار هواپیما شدن و رفتن امریکا ( چرا من گیر دادم به امریکا )
کوک : ا.ت از الان به بعد راحت زندگی میکنیم دیگه کسی نیست که اذیتمون کنه
ا.ت: جونکوکا
کوک: جان ؟
ا.ت: خیلی دوستت دارم
جونگ کوک: منم عاشقتم
فلش بک به ۶ ماه بعد :
ا. ت: از وقتی اومدیم امریکا زندگی خوبی با کوک داریم و منم دو ماهه که حامله ام تازه دارم طعم واقعی زندگی رو میکشم
امروز کوک رفته بود سرکار و من تو خونه تنها بودم داشتم تلوزیون نگاه میکردم که صدای در اومد وقتی در رو باز کردم دیدم که ..... جی... جی.. جیمین او...او...اون اینجا چیکار میکرد
جیمین : ( همونجوری که وارد خونه میشه میگه) مشتاق دیدار
ا.ت: تو....تو......... اینجا چیکار میکنی
جیمین : شوهرت فکرشو نمیکرد که من بیام اینجا
ا.ت: برو بیرون ( داد )
جیمین : قبلا مهمون نواز تر بودی
ا.ت: کاری باهام نداشته باش( بغض)
جیمین : تازه کارم شروع شده فکر کنم 3*ک*3 با زن ح*ا*م*ل*ه خیلی لذت بخش باشه
ا.ت : ن..ن....نه
پارت بعد پارت اخره
راوی : خودتون در جریان گشادیم که هستید خب خداروشکر . الان اماده شدن و سوار هواپیما شدن و رفتن امریکا ( چرا من گیر دادم به امریکا )
کوک : ا.ت از الان به بعد راحت زندگی میکنیم دیگه کسی نیست که اذیتمون کنه
ا.ت: جونکوکا
کوک: جان ؟
ا.ت: خیلی دوستت دارم
جونگ کوک: منم عاشقتم
فلش بک به ۶ ماه بعد :
ا. ت: از وقتی اومدیم امریکا زندگی خوبی با کوک داریم و منم دو ماهه که حامله ام تازه دارم طعم واقعی زندگی رو میکشم
امروز کوک رفته بود سرکار و من تو خونه تنها بودم داشتم تلوزیون نگاه میکردم که صدای در اومد وقتی در رو باز کردم دیدم که ..... جی... جی.. جیمین او...او...اون اینجا چیکار میکرد
جیمین : ( همونجوری که وارد خونه میشه میگه) مشتاق دیدار
ا.ت: تو....تو......... اینجا چیکار میکنی
جیمین : شوهرت فکرشو نمیکرد که من بیام اینجا
ا.ت: برو بیرون ( داد )
جیمین : قبلا مهمون نواز تر بودی
ا.ت: کاری باهام نداشته باش( بغض)
جیمین : تازه کارم شروع شده فکر کنم 3*ک*3 با زن ح*ا*م*ل*ه خیلی لذت بخش باشه
ا.ت : ن..ن....نه
پارت بعد پارت اخره
۱۶.۲k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.