مسیح
امروز با رستا اومدیم بیرون برای خرید
فردا مهمونیه
ای خدا
ببین چند ساعت الافیم هاااا
رستا : بیا بریم تو این مغازه
من : بریم
رفتیم و بعد سلام با فروشنده رستا گفت : اون لباس آبی رو میارید
دختره : حتما
و رفت سمت لباس و گفت : بفرمایید
با اخم به لباس نگاه کردم
کوتاه بود
من : نخیر
رستا : عه اذیت نکن دیگه
من : عزیزم کوتاهه
رستا : من میخوام
و رفت تو اتاق پروف کنه
ای باباااا
چند دقیقه بعد صدا زد
خدایی از حق نگذریم خیلی بهش میومد و خوشگل شده بود
اما......
من : نه
رستا : عههههه با ساپورت میپوشم خوبه؟
من : هوووووف باشه همینو بگیر
رستا : مرسییییی
من : همین ؟
رستا : عههه برو پررو نشو
و در و بست
نچ نچ نچ اینم از شانس مایه
اومد بیرون حساب کردم و رفتیم برای من خرید کنیم
رستا : بریم اونجا
رفتیم سمت لباس مردونه فروشی
رستا : اون پیراهن با کت و رو میارید ؟
فروشنده: بفرمایید
من : یه کروات هم بیارید لطفا
رستا : خب بگو اندازه کن
من : اوکی
و رفتم پروف کردم
ولی بیرون نرفتم
رستا : تموم شد؟
من : نه.......یه لحظه بیا تو
رستا که اومد تو دید من حاضرم گفت : خب عالیه حالا در بیار بریم
من : عه؟
رستا : ببین اگه بخوای اذ.......
محکم بغلش کردم و حرفش نصفه گذاشتم
به ایینه تکیه اشت دادم و گفتم : خب .....
ادامه ؟
رستا : ولم کن مسیح
من : در عوض؟
رستا : اوووووم تو مهمونی هرچی گفتی گوش میدم
من : هومممم.......پیشنهاد وسوسه کننده ای یه ......باشه
رستا : خب عزیزم بزار برم دیگه
یه بوس رو گونش زدم و ولش کردم
لباسم و عوض کردم و راه افتادم سمت بیرون
حساب کردم و رفتیم سمت ماشین
دیگه باید برگردیم
فردا مهمونیه
ای خدا
ببین چند ساعت الافیم هاااا
رستا : بیا بریم تو این مغازه
من : بریم
رفتیم و بعد سلام با فروشنده رستا گفت : اون لباس آبی رو میارید
دختره : حتما
و رفت سمت لباس و گفت : بفرمایید
با اخم به لباس نگاه کردم
کوتاه بود
من : نخیر
رستا : عه اذیت نکن دیگه
من : عزیزم کوتاهه
رستا : من میخوام
و رفت تو اتاق پروف کنه
ای باباااا
چند دقیقه بعد صدا زد
خدایی از حق نگذریم خیلی بهش میومد و خوشگل شده بود
اما......
من : نه
رستا : عههههه با ساپورت میپوشم خوبه؟
من : هوووووف باشه همینو بگیر
رستا : مرسییییی
من : همین ؟
رستا : عههه برو پررو نشو
و در و بست
نچ نچ نچ اینم از شانس مایه
اومد بیرون حساب کردم و رفتیم برای من خرید کنیم
رستا : بریم اونجا
رفتیم سمت لباس مردونه فروشی
رستا : اون پیراهن با کت و رو میارید ؟
فروشنده: بفرمایید
من : یه کروات هم بیارید لطفا
رستا : خب بگو اندازه کن
من : اوکی
و رفتم پروف کردم
ولی بیرون نرفتم
رستا : تموم شد؟
من : نه.......یه لحظه بیا تو
رستا که اومد تو دید من حاضرم گفت : خب عالیه حالا در بیار بریم
من : عه؟
رستا : ببین اگه بخوای اذ.......
محکم بغلش کردم و حرفش نصفه گذاشتم
به ایینه تکیه اشت دادم و گفتم : خب .....
ادامه ؟
رستا : ولم کن مسیح
من : در عوض؟
رستا : اوووووم تو مهمونی هرچی گفتی گوش میدم
من : هومممم.......پیشنهاد وسوسه کننده ای یه ......باشه
رستا : خب عزیزم بزار برم دیگه
یه بوس رو گونش زدم و ولش کردم
لباسم و عوض کردم و راه افتادم سمت بیرون
حساب کردم و رفتیم سمت ماشین
دیگه باید برگردیم
۲.۷k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.