ققنوس سرخ
part ⁶
تهیونگ : یسسسس بلاخره من که رفتم
جیمین : این روزا میلت بیشتر شده
کوک : فقط اون نیس انگار همه اینجورین داره یه اتفاقی میفته هنوز مطمئن نیسم
وقتی فهمیدم دارن از سالن خارج میشن سمت راهرو اتاقا رفتم و درو یواش باز کردم رفتم داخل ودرو بستم قفلش کردم و دسته کلیدو برگردوندم سر جاش از اتاق سوهی خانم اومدم بیرون در تاقو بستم و نفس راحتی کشیدم
باصدایی که از پشت سرم شنیدم ریدم به خودم
هه سو : انگار منظورمو نفهمیدی این دفعه کسی نفهمید ولی همیشه همینقدر راحت نیس
ات : عاح تویی ترسوندیم
هه سو : چرا به حرفم گوش نکردی
ات : چرا باید به حرفت گوش کنم
هه سو : اعتماد به اونا و این فوضولیا کار دستت میده
ات : اینقد منو نترسون من آب از سرم گذشته دیگه هیچی مهم نیس
هه سو : تو اینطور فکر کن
هه سو سمت در راهرو رفت و کلیدی از جیبش در آورد و در رو باز کرد فک میکردم فقط سوهی خانم کلید این درو داره
رفت بیرون درو هم فقل کرد
اینجا چخبره چرا اینا اینقد عجیبن
هرچی باشه من ازش سر در میارم
به اتاقم رفتم و روی تخت دراز کشیدم.با همین فکرا خوابم برد
با صدای یکی از خواب بیدار شدم عیششش
با هزار بدبختی چشمامو باز گردم و کش و قوصی به بدنم دادم
سوهی خانم و دیدم که مثل ازراعیل بالا سرموایساده بود
سوهی خانم : ساعت 8 هس 1 ساعت برای کارت تاخیر داشتی
ات : چیی خوب چرا بیدارم نکردین
سوهی : من اینجا مسئول نیستم شمارواز خواب ناز بیدار کنم خودت باید به موقع از خواب بیدار شی روی پاتختی تایمر هس باید اونو تنظیم میکردی الانم سریع خودتو جمع و حورکن ارباب منتظرته
ات : اوفف باشه الان میام
خدایا چه بدبختی شدع
رفتم دسشویی دس صورام شسم اومدم بیرون رفتم آشپزخونع
هه سو به سمتم اومد یه توست داد دستم
هه سو : اینو زود بخور برو به حیاط توی آلاچیق ارباب کارت داره
ات : باشه
همون جور که توستو خوردم راه افتادم رفتم سمت در که از کنار یه آینه رد شدم برگشتم خودمو دیدم وایی موهام چرا اینجوریه
سریع توستو خوردم و موهام و درست کردم و رفتم حیاط
توی آلاچیق قهوه ای که داخلش یه میز گرد بود ارباب و جیمین و تهیونگ نشسته بودن
رفتم جلو که در دید باشم
ات : ارباب با من کار داشتین
کوک : از روز اول خواب موندی
ات : ببخشید دیگه تکرار نمیشه
کوک : امشب باید 1 ساعت بیشتر از بقیه کار کنی تا حق بقیه ضایه نشه
مرتیکه آخه با 1 ساعت حق کی ضایه میشه
ات : چشم ارباب
جیمین : ات من امروز نمی تونم ببرمت چمدونتو بیاری تهینگ تورو میبره
ات : باشه
فالو ♡☆
تهیونگ : یسسسس بلاخره من که رفتم
جیمین : این روزا میلت بیشتر شده
کوک : فقط اون نیس انگار همه اینجورین داره یه اتفاقی میفته هنوز مطمئن نیسم
وقتی فهمیدم دارن از سالن خارج میشن سمت راهرو اتاقا رفتم و درو یواش باز کردم رفتم داخل ودرو بستم قفلش کردم و دسته کلیدو برگردوندم سر جاش از اتاق سوهی خانم اومدم بیرون در تاقو بستم و نفس راحتی کشیدم
باصدایی که از پشت سرم شنیدم ریدم به خودم
هه سو : انگار منظورمو نفهمیدی این دفعه کسی نفهمید ولی همیشه همینقدر راحت نیس
ات : عاح تویی ترسوندیم
هه سو : چرا به حرفم گوش نکردی
ات : چرا باید به حرفت گوش کنم
هه سو : اعتماد به اونا و این فوضولیا کار دستت میده
ات : اینقد منو نترسون من آب از سرم گذشته دیگه هیچی مهم نیس
هه سو : تو اینطور فکر کن
هه سو سمت در راهرو رفت و کلیدی از جیبش در آورد و در رو باز کرد فک میکردم فقط سوهی خانم کلید این درو داره
رفت بیرون درو هم فقل کرد
اینجا چخبره چرا اینا اینقد عجیبن
هرچی باشه من ازش سر در میارم
به اتاقم رفتم و روی تخت دراز کشیدم.با همین فکرا خوابم برد
با صدای یکی از خواب بیدار شدم عیششش
با هزار بدبختی چشمامو باز گردم و کش و قوصی به بدنم دادم
سوهی خانم و دیدم که مثل ازراعیل بالا سرموایساده بود
سوهی خانم : ساعت 8 هس 1 ساعت برای کارت تاخیر داشتی
ات : چیی خوب چرا بیدارم نکردین
سوهی : من اینجا مسئول نیستم شمارواز خواب ناز بیدار کنم خودت باید به موقع از خواب بیدار شی روی پاتختی تایمر هس باید اونو تنظیم میکردی الانم سریع خودتو جمع و حورکن ارباب منتظرته
ات : اوفف باشه الان میام
خدایا چه بدبختی شدع
رفتم دسشویی دس صورام شسم اومدم بیرون رفتم آشپزخونع
هه سو به سمتم اومد یه توست داد دستم
هه سو : اینو زود بخور برو به حیاط توی آلاچیق ارباب کارت داره
ات : باشه
همون جور که توستو خوردم راه افتادم رفتم سمت در که از کنار یه آینه رد شدم برگشتم خودمو دیدم وایی موهام چرا اینجوریه
سریع توستو خوردم و موهام و درست کردم و رفتم حیاط
توی آلاچیق قهوه ای که داخلش یه میز گرد بود ارباب و جیمین و تهیونگ نشسته بودن
رفتم جلو که در دید باشم
ات : ارباب با من کار داشتین
کوک : از روز اول خواب موندی
ات : ببخشید دیگه تکرار نمیشه
کوک : امشب باید 1 ساعت بیشتر از بقیه کار کنی تا حق بقیه ضایه نشه
مرتیکه آخه با 1 ساعت حق کی ضایه میشه
ات : چشم ارباب
جیمین : ات من امروز نمی تونم ببرمت چمدونتو بیاری تهینگ تورو میبره
ات : باشه
فالو ♡☆
۵.۵k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.