به راه عشق
P4
ویو ات
رفتم خوابیدم ساعت حدود ۷ بود که مامانم آمد تو بهم گفت
مامان ات : آت دخترم آمدن دنبالت ﴿ با ناراحتی و بغض ﴾
بعدش بلد شدم بغلش کردم
+ اشکال نداره تو تقصیری نداری
وسایلم رو گرفتم رفتم پایین یه مرد که خیلی گنده و بزرگ بود گفت : همراه من بیایید خانم
بابام رو بغل کردم و خدافظی کردم بعدش باهاش رفتم وقتی در رو باز کرد یه مردی تو ماشین نشسته بود موهاش قرمز بود یکم بنظر آشنا میاد نشستم وقتی روش برگردوند همون بود تعجب کردم
- های بیب
+ خیلی عوضی هستی
- ولی سعی میکنم تورو راضی نگه دارم تو نگران چی هستی بیب
+ به همین خیال باش که از تو راضی باشم
- از این به بعد ددی توهم خوشگلم
+ دلم نمیخواد
- ولی باید به دلت بگی که بخواد
+ من هیچوقت به دلم نمیگم عاشق تو باشه
- بعدا خودت میای تو بغلم و هی میگی ددی جونم خیلی دوست دارم
+ هه به همین خیال باش
- خب اجوما وسایلتو گذاشت تو اتاق جدیدت
+ منم میرم بخوابم چون حوصله بحث با تورو ندارم
ویو ات
رفتم خوابیدم ساعت حدود ۷ بود که مامانم آمد تو بهم گفت
مامان ات : آت دخترم آمدن دنبالت ﴿ با ناراحتی و بغض ﴾
بعدش بلد شدم بغلش کردم
+ اشکال نداره تو تقصیری نداری
وسایلم رو گرفتم رفتم پایین یه مرد که خیلی گنده و بزرگ بود گفت : همراه من بیایید خانم
بابام رو بغل کردم و خدافظی کردم بعدش باهاش رفتم وقتی در رو باز کرد یه مردی تو ماشین نشسته بود موهاش قرمز بود یکم بنظر آشنا میاد نشستم وقتی روش برگردوند همون بود تعجب کردم
- های بیب
+ خیلی عوضی هستی
- ولی سعی میکنم تورو راضی نگه دارم تو نگران چی هستی بیب
+ به همین خیال باش که از تو راضی باشم
- از این به بعد ددی توهم خوشگلم
+ دلم نمیخواد
- ولی باید به دلت بگی که بخواد
+ من هیچوقت به دلم نمیگم عاشق تو باشه
- بعدا خودت میای تو بغلم و هی میگی ددی جونم خیلی دوست دارم
+ هه به همین خیال باش
- خب اجوما وسایلتو گذاشت تو اتاق جدیدت
+ منم میرم بخوابم چون حوصله بحث با تورو ندارم
۵.۰k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.