خط موازی پارت ۸
پارت ۸
دوهفته بعد
یورا ویو:
دوهفته از اومدن من به ژاپن میگذره توی این دوهفته یویی فقط یبار بهم سر زد منم توی این کشور و این خونه تنها بودم بعضی وقتا با دان بی حرف میزدم اما بیشتر یا خواب بودم یا فیلم میدیدم تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد یویی بود جواب دادم
+الو سلام یورا چطوری
_سلام خوبم تو چطوری
+منم خوبم یوراا یه خبر خوب
_جانم چه خبری
+دارم برمیگردم خونم که سالمه
_اممم....خب
+چیزی شده
_نه ولی
+ولی چی
_یه جاییش خراب شده
+منظورت چیه یورا (عصبانی و کمی ترسیده)
_ببین واقعا از عمد نبودم من غذا رو گذاشته بودم رو گاز شیر ابم یادم رفته بود ببندم رفتم بیرون بعد از چند دقیقه که یادم افتاد چیکار کردم سریع برگشتم خونه اما...
+اما چی
_کار از کار گذشته بود یویی
+همونجا بمون من یکم دیگه میرسم
_باشه عصبانی شده
+مهم نیس تو فقط همونجا بمون تا من بیام
_باشه
بهش گفتم باشه اما خب روم نمیشد باهاش رو در رو بشم برای همین از خونه زدم بیرون هیچ جارو نمیشناختم برای همین فقط همینجور راه میرفتم
پایان یورا ویو.
یویی ویو:
رسیدم دم در خونه هرچی در زدم باز نکرد برای همین خودم کلید انداختم و وارد خونه شدم وقتی صحنه ای که رو به روم بود و دیدم خیلی تعجب کردم صدا زدم یورا یورا ولی حواب نداد برای همین فهمیدم رفته بش زنگ زدم نصف خونه اتیش گرفته بود لعد به این میگه یکم بعد از چند تا بوق جواب داد
+یورا من الان توی خونم خونه رسما نابود شده بعدش تو میگی فقط یکمش خراب شده (داد و بغض)
_ببخشید هق...بخدا هق... نمی...خواستم هق اینجور شه هقق با (لکنت و گریه)
+ولش کم کاریه که شده...فقط ناراحتم چون خونه بچگیم بود الان کجایی بیام دنبالت
_ببخشید از قصد نبود (گریه)
+اشکالی نداره... حالا کجایی بیام پیشت؟
_نمیدونم توی یه پارکیم ادرسشو بلد نیستم لوکیشن برات میفرستم
+زیاد از خونه دور شدی؟
_نمیدونم واقعا هیچی نمیدونم
+خیلی خب...توی پارکه یه فواره نیست
_چرا هست پیششم یه خونه بنفش رنگ هست
+باشه فهمیدم اومدم
بعد از چند دقیقه رسیدم پارک بزرگی بود خودم هر وقت یجا میخواستم که اروم شم میومدم اینجا چون زیاد از خونه دور نبود بهش زنگ زدم که ببینم کجا نشسته
+کجایی تو دختر
_رویه نیمکت سبز رنگ نشستم
+خب اینجا نیمکت سبز رنگ زیاد هست بکم بیشتر بگو
_پیشش یه خونه بنفش رنگ هست بالاشم یه درخته صورتیه خیلی قشنگه
+خیلی خب تو صبر کن فکر کنم فهمیدم کجایی
بالاخره دیدمش و رفتم پیشش.
پایان
دوهفته بعد
یورا ویو:
دوهفته از اومدن من به ژاپن میگذره توی این دوهفته یویی فقط یبار بهم سر زد منم توی این کشور و این خونه تنها بودم بعضی وقتا با دان بی حرف میزدم اما بیشتر یا خواب بودم یا فیلم میدیدم تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد یویی بود جواب دادم
+الو سلام یورا چطوری
_سلام خوبم تو چطوری
+منم خوبم یوراا یه خبر خوب
_جانم چه خبری
+دارم برمیگردم خونم که سالمه
_اممم....خب
+چیزی شده
_نه ولی
+ولی چی
_یه جاییش خراب شده
+منظورت چیه یورا (عصبانی و کمی ترسیده)
_ببین واقعا از عمد نبودم من غذا رو گذاشته بودم رو گاز شیر ابم یادم رفته بود ببندم رفتم بیرون بعد از چند دقیقه که یادم افتاد چیکار کردم سریع برگشتم خونه اما...
+اما چی
_کار از کار گذشته بود یویی
+همونجا بمون من یکم دیگه میرسم
_باشه عصبانی شده
+مهم نیس تو فقط همونجا بمون تا من بیام
_باشه
بهش گفتم باشه اما خب روم نمیشد باهاش رو در رو بشم برای همین از خونه زدم بیرون هیچ جارو نمیشناختم برای همین فقط همینجور راه میرفتم
پایان یورا ویو.
یویی ویو:
رسیدم دم در خونه هرچی در زدم باز نکرد برای همین خودم کلید انداختم و وارد خونه شدم وقتی صحنه ای که رو به روم بود و دیدم خیلی تعجب کردم صدا زدم یورا یورا ولی حواب نداد برای همین فهمیدم رفته بش زنگ زدم نصف خونه اتیش گرفته بود لعد به این میگه یکم بعد از چند تا بوق جواب داد
+یورا من الان توی خونم خونه رسما نابود شده بعدش تو میگی فقط یکمش خراب شده (داد و بغض)
_ببخشید هق...بخدا هق... نمی...خواستم هق اینجور شه هقق با (لکنت و گریه)
+ولش کم کاریه که شده...فقط ناراحتم چون خونه بچگیم بود الان کجایی بیام دنبالت
_ببخشید از قصد نبود (گریه)
+اشکالی نداره... حالا کجایی بیام پیشت؟
_نمیدونم توی یه پارکیم ادرسشو بلد نیستم لوکیشن برات میفرستم
+زیاد از خونه دور شدی؟
_نمیدونم واقعا هیچی نمیدونم
+خیلی خب...توی پارکه یه فواره نیست
_چرا هست پیششم یه خونه بنفش رنگ هست
+باشه فهمیدم اومدم
بعد از چند دقیقه رسیدم پارک بزرگی بود خودم هر وقت یجا میخواستم که اروم شم میومدم اینجا چون زیاد از خونه دور نبود بهش زنگ زدم که ببینم کجا نشسته
+کجایی تو دختر
_رویه نیمکت سبز رنگ نشستم
+خب اینجا نیمکت سبز رنگ زیاد هست بکم بیشتر بگو
_پیشش یه خونه بنفش رنگ هست بالاشم یه درخته صورتیه خیلی قشنگه
+خیلی خب تو صبر کن فکر کنم فهمیدم کجایی
بالاخره دیدمش و رفتم پیشش.
پایان
۱.۹k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.