پارت دوم
کوک ویو
لباسامو پوشیدم ات رو بغل کردم و سوار ماشین شدم و به سمت خونه لیا رفتم
لیا:کوک سلام حالت چطوره
کوک:مرسی ممنون
لیا:بریم که همه منتظرمونن
لیا ویو
کوک پسر خوبیه.همچنین یه دوست خیلی خوب دلم میخواد باهاش صمیمی باشم ولی خب ات یه مقدار اذیت میشه و من نمیخوام بینشون مشکل پیش بیاد برای همین سعی میکنم که از کوم دور بمونم ولی کائنات و سرنوشت همش مارو کنار هم میاره و مجبورمون میکنه باهم باشیم.
پرش به بار:
لیا و کوک بعد از سلام واحوال پرسی به طرف قسمت نوشیدنی ها رفتن و نوشیدنی سفارش دادن. لیا لب وا کرد و گفت..
لیا:خب رابطه ات با ات چطوره
کوک:خیلی خوبه همو خیلی دوست داریم دلم میخواد به همه معرفیش کنم ولی دلش نمیخواد تو چشم باشه
لیا:طبیعی هستش دلش نمیخواد با کسی که ازدواج باهاش نکرده بیاد بیرون
کوک:ات همچین آدمی نیست فقط خجالت میکشه
ات ویو
حوصلم خیلی سر رفته بود .با صدای زنگ گوشیم به خودم اومدم تهیونگ دوست صمیمی من و کوک بود جواب دادم
ات:هی ته چطوری
ته:خوبم ات ولی یه مشکلی هست
ات:بگو
ته:برای مهمونی همراه ندارم شنیدم خونه ای میای باهم بریم اینجوری پیش کوک هم میای
ات:خیلی خوبه من آماده میشم بیست دیقه دیگه بیا دنبالم
ته:باشه اومدم
ات ویو:
خب هم میرم پیش کوک هم یکم تفریح میکنم میخوام کوک و سوپرایز کنم
به طرف اتاق پرو رفتم یه لباش چاک دار سفید برداشتم و پوشیدم کفش پاشنه بلند صورتی مو برداشتم به همراه کیف همرنگش
به طرف میز آرایشم رفتم.پلاک زنجیری که کوک برای سالگرد مون داده بود و انداختم و یه رژ کالباسی زدم سایه و فر مژه هم زدم میکاپم تموم شد.موهام و از بالا بستم و دوتا سوسکی انداختم جلوم و عطر خنکم و زدم .عالی شده بودم با صدای بوق ماشین فهمیدم تهیونگه وسایلم و برداشتم و رفتم پایین
لباسامو پوشیدم ات رو بغل کردم و سوار ماشین شدم و به سمت خونه لیا رفتم
لیا:کوک سلام حالت چطوره
کوک:مرسی ممنون
لیا:بریم که همه منتظرمونن
لیا ویو
کوک پسر خوبیه.همچنین یه دوست خیلی خوب دلم میخواد باهاش صمیمی باشم ولی خب ات یه مقدار اذیت میشه و من نمیخوام بینشون مشکل پیش بیاد برای همین سعی میکنم که از کوم دور بمونم ولی کائنات و سرنوشت همش مارو کنار هم میاره و مجبورمون میکنه باهم باشیم.
پرش به بار:
لیا و کوک بعد از سلام واحوال پرسی به طرف قسمت نوشیدنی ها رفتن و نوشیدنی سفارش دادن. لیا لب وا کرد و گفت..
لیا:خب رابطه ات با ات چطوره
کوک:خیلی خوبه همو خیلی دوست داریم دلم میخواد به همه معرفیش کنم ولی دلش نمیخواد تو چشم باشه
لیا:طبیعی هستش دلش نمیخواد با کسی که ازدواج باهاش نکرده بیاد بیرون
کوک:ات همچین آدمی نیست فقط خجالت میکشه
ات ویو
حوصلم خیلی سر رفته بود .با صدای زنگ گوشیم به خودم اومدم تهیونگ دوست صمیمی من و کوک بود جواب دادم
ات:هی ته چطوری
ته:خوبم ات ولی یه مشکلی هست
ات:بگو
ته:برای مهمونی همراه ندارم شنیدم خونه ای میای باهم بریم اینجوری پیش کوک هم میای
ات:خیلی خوبه من آماده میشم بیست دیقه دیگه بیا دنبالم
ته:باشه اومدم
ات ویو:
خب هم میرم پیش کوک هم یکم تفریح میکنم میخوام کوک و سوپرایز کنم
به طرف اتاق پرو رفتم یه لباش چاک دار سفید برداشتم و پوشیدم کفش پاشنه بلند صورتی مو برداشتم به همراه کیف همرنگش
به طرف میز آرایشم رفتم.پلاک زنجیری که کوک برای سالگرد مون داده بود و انداختم و یه رژ کالباسی زدم سایه و فر مژه هم زدم میکاپم تموم شد.موهام و از بالا بستم و دوتا سوسکی انداختم جلوم و عطر خنکم و زدم .عالی شده بودم با صدای بوق ماشین فهمیدم تهیونگه وسایلم و برداشتم و رفتم پایین
۴.۶k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.