part~17?
لارا ویو:
با نوازش های پی در پی سولی بیدار شدم..
سولی: خوب خوابیدی جوجه؟
لارا: اوهوم...(صدای گرفته)
سولی: برو دست و صورتتو بشور... سرما خوردی!!... تا بری و کاراتو بکنی برات دمنوش درست میکنم..!
لارا به سمت دستشویی رفت...
بعد از کارهای لازم لباساشو عوض کرد و روی کاناپه کنار سولی نشست..
سولی: بیا این دمنوشو بگیر بچه..
لارا یه جرعه از دمنوش سولی خورد...
لارا: معمولا دمنوش هایی که درست میکنی تلخه.. ولی این یکی خیلی خوشمزس..
سولی: خب.. خب... لارا.. فک میکنم الان وقت مناسبی باشه که درمورد دیشب صحبت کنیم..
لارا: اوهوم...
سولی: منتظرم...
لارا تمام قضایای دیشب رو برای سولی تعریف کرد و سعی میکرد ما بین حرفاش گریش نگیره..
سولی: که اینطور.. حالا میخوای چیکار کنی...؟
لارا: نمیدونم سولی... واقعا نمیدونم... بودنش تو زندگیم یه درده.. نبودش یه درد دیگه..
سولی: با اینکه از این پسره تهیونگ بدم میاد.. اما.. اما بهتره توهم بش یه فرصت بدی.. حداقل.. حرفای اونو بشنوی.. امیدوارم... چیزایی که راجبش پیش جیمین شنیدی درست باشه..
لارا: من جیمینو میشناسم.. اون بهم دروغ نمیگه..
سولی: خوبه.. شمارشو داری دیگه..؟
لارا: آره.. الان بهش زنگ بزنم؟..
سولی: آره.. و بزار رو بلندگو...
لارا به جیمین زنگ زد و جیمین بعد از دو سه بوق جواب داد..
جیمین: الو..؟
لارا: س.. سلام..
جیمین: لارا.. تویی؟
لارا: آره خودمم...
جیمین: فکراتو کردی؟
لارا: به گمونم آره.. میشه همو ببینیم؟
جیمین: امروز که نمیشه.. اما فردا وقتم آزاده..
لارا: اوکی... پس... فردا ساعت 5 کافه ی------- میبینمت..
جیمین: عالیه.. خب.. کاری نداری؟
لارا: نه.. بای...
جیمین: بای...
سولی: فک کنم بدموقع بش زنگ زدیم... انگار سرش شلوغ بود..
لارا: اوهوم..
سولی: میگم لارا.. نظرت چیه بریم یکم بیرون؟.. حال و هوامون هم عوض شه..
لارا: خوبه.. پس من برم حاضر شم..
پرش زمانی=
سولی: خب دختر.. امروز قراره کلی بهمون خوش بگذره و همه ی خرج ها هم با بنده.... ضمن اینکه به افکار منفی هم فکرررر... نمیکنیممممم
لارا: مرسی(لبخند)
ویولت:
سولی سعی کرد نزاره آب تو دل لارا تکون بخوره.. کل اون روز لارا رو برد به شهر بازی و خرید و رستوران و...
لارا از اینکه سولی رو توی زندگیش داشت خوشحال بود.. از اینکه کسیو داشت که همجوره پشتشه.. فکر میکنم.. همه ما... به یه آدمی مثل سولی نیاز داریم..
ادامه دارد...
لایک✓
کامنت✓
فالو✓
فراموش نشه بیب>>
با نوازش های پی در پی سولی بیدار شدم..
سولی: خوب خوابیدی جوجه؟
لارا: اوهوم...(صدای گرفته)
سولی: برو دست و صورتتو بشور... سرما خوردی!!... تا بری و کاراتو بکنی برات دمنوش درست میکنم..!
لارا به سمت دستشویی رفت...
بعد از کارهای لازم لباساشو عوض کرد و روی کاناپه کنار سولی نشست..
سولی: بیا این دمنوشو بگیر بچه..
لارا یه جرعه از دمنوش سولی خورد...
لارا: معمولا دمنوش هایی که درست میکنی تلخه.. ولی این یکی خیلی خوشمزس..
سولی: خب.. خب... لارا.. فک میکنم الان وقت مناسبی باشه که درمورد دیشب صحبت کنیم..
لارا: اوهوم...
سولی: منتظرم...
لارا تمام قضایای دیشب رو برای سولی تعریف کرد و سعی میکرد ما بین حرفاش گریش نگیره..
سولی: که اینطور.. حالا میخوای چیکار کنی...؟
لارا: نمیدونم سولی... واقعا نمیدونم... بودنش تو زندگیم یه درده.. نبودش یه درد دیگه..
سولی: با اینکه از این پسره تهیونگ بدم میاد.. اما.. اما بهتره توهم بش یه فرصت بدی.. حداقل.. حرفای اونو بشنوی.. امیدوارم... چیزایی که راجبش پیش جیمین شنیدی درست باشه..
لارا: من جیمینو میشناسم.. اون بهم دروغ نمیگه..
سولی: خوبه.. شمارشو داری دیگه..؟
لارا: آره.. الان بهش زنگ بزنم؟..
سولی: آره.. و بزار رو بلندگو...
لارا به جیمین زنگ زد و جیمین بعد از دو سه بوق جواب داد..
جیمین: الو..؟
لارا: س.. سلام..
جیمین: لارا.. تویی؟
لارا: آره خودمم...
جیمین: فکراتو کردی؟
لارا: به گمونم آره.. میشه همو ببینیم؟
جیمین: امروز که نمیشه.. اما فردا وقتم آزاده..
لارا: اوکی... پس... فردا ساعت 5 کافه ی------- میبینمت..
جیمین: عالیه.. خب.. کاری نداری؟
لارا: نه.. بای...
جیمین: بای...
سولی: فک کنم بدموقع بش زنگ زدیم... انگار سرش شلوغ بود..
لارا: اوهوم..
سولی: میگم لارا.. نظرت چیه بریم یکم بیرون؟.. حال و هوامون هم عوض شه..
لارا: خوبه.. پس من برم حاضر شم..
پرش زمانی=
سولی: خب دختر.. امروز قراره کلی بهمون خوش بگذره و همه ی خرج ها هم با بنده.... ضمن اینکه به افکار منفی هم فکرررر... نمیکنیممممم
لارا: مرسی(لبخند)
ویولت:
سولی سعی کرد نزاره آب تو دل لارا تکون بخوره.. کل اون روز لارا رو برد به شهر بازی و خرید و رستوران و...
لارا از اینکه سولی رو توی زندگیش داشت خوشحال بود.. از اینکه کسیو داشت که همجوره پشتشه.. فکر میکنم.. همه ما... به یه آدمی مثل سولی نیاز داریم..
ادامه دارد...
لایک✓
کامنت✓
فالو✓
فراموش نشه بیب>>
۷.۶k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.