پارت23
پارت23
لبخندی زدمو رفتم سر میز نشستمو صبحونم رو خوردم. گوشیم پیام اومد. آقای جانگ بود. رفتم از پنجره دیدم پایین منتظره. سریع آماده شدم و رفتم پایین و منو رسوند کمپانی. اتفاقا هان و فیلیکس هم الان رسیده بودن.
هان : تو خودت نمیتونی رانندگی کنی؟
_چرا بلدم.
فیلیکس : چرا پس همیشه با ایشون میای؟
_پدرخ...پدرم گذاشته تا حواسش همجا بهم باشع.
هان : اووو. خوبه. راستی میدونستی که امروز قراره بریم سر تمرین اصلی؟
_تمرین اصلی؟
فلیکس : آره. از امروز برای کامبک چهار هفته دیگه تمرین میکنیم و تو هم باید خودتو به ما برسونی تا با کامبک ما دبیو کنی و خودتو معرفی کنی.
_مثل اینکه قراره کارمون سخت بشه.
هان : بعله.
رفتیم اتاق تمرین. بچه ها نشسته بودن و منتظر ما بودن. تمرین شروع کردیم و تا دوساعت مداوم تنرین میکردیم. دیگه نمیکشیدم. بره همین یه ربع استراحت
کردیم.
چان : یه چند دقیقه استراحت کنید بعد بقیشو تمرین میکنیم. ا.ت روی حرکاتت متمرکز باش و سعی کن نرم حرکت کنی. باید کل بدنت رو تحت کنترل داشته باشی.
_واقعا سخته واقعاااا
+تازه اولشه. تو که تو دنس خوب بودی؟
_هنوزم خوبم فقط الان خستم.
چان : مشکلی نیست یکم استراحت کن بعد ادامه میدیم.
بعد یه ربع بزور بلند شدم تا دوباره تمرین کنیم ولی به طرز عجیبی بدنم سست شده بود. سرگیجه داشتم ولی خودمو کنترل کردم. تا چند دقیقه تمرین کردیم ولی من واقعا نمیتونستم. حالم داشت بد میشد. احساس میکردم میخوام بالا بیارم بره همین دویدم سمت سرویس. سرفه ای کردم که گلومو خیلی اذییت کرد. همش پشت سر هم سرفم میومد که یه دفعه از تو دهنم خون پاچید بیرون.
ویو هیونجین :
از وقتی اومده بود دیدم که حالش زیاد خوب نیست ولی خب چیزی نگفتم. بعد استراحت خیلی بدنش ضعیف شده بود. میتونستم لرزش دستاشو ببینم. وسطای دنس بود که سریع دوید به سمت سرویس. خیلی کاراش عجیب بود. صدای سرفه هاش میومد. رفتم سمت در رو با صحنه ای که دیدم شوکه شدم. ا.ت افتاده بود رو زمین و دستاش و صورتش پر خون بود. سریع دویدم سمتش.
#هیونجین
#فیک
#استری_کیدز
لبخندی زدمو رفتم سر میز نشستمو صبحونم رو خوردم. گوشیم پیام اومد. آقای جانگ بود. رفتم از پنجره دیدم پایین منتظره. سریع آماده شدم و رفتم پایین و منو رسوند کمپانی. اتفاقا هان و فیلیکس هم الان رسیده بودن.
هان : تو خودت نمیتونی رانندگی کنی؟
_چرا بلدم.
فیلیکس : چرا پس همیشه با ایشون میای؟
_پدرخ...پدرم گذاشته تا حواسش همجا بهم باشع.
هان : اووو. خوبه. راستی میدونستی که امروز قراره بریم سر تمرین اصلی؟
_تمرین اصلی؟
فلیکس : آره. از امروز برای کامبک چهار هفته دیگه تمرین میکنیم و تو هم باید خودتو به ما برسونی تا با کامبک ما دبیو کنی و خودتو معرفی کنی.
_مثل اینکه قراره کارمون سخت بشه.
هان : بعله.
رفتیم اتاق تمرین. بچه ها نشسته بودن و منتظر ما بودن. تمرین شروع کردیم و تا دوساعت مداوم تنرین میکردیم. دیگه نمیکشیدم. بره همین یه ربع استراحت
کردیم.
چان : یه چند دقیقه استراحت کنید بعد بقیشو تمرین میکنیم. ا.ت روی حرکاتت متمرکز باش و سعی کن نرم حرکت کنی. باید کل بدنت رو تحت کنترل داشته باشی.
_واقعا سخته واقعاااا
+تازه اولشه. تو که تو دنس خوب بودی؟
_هنوزم خوبم فقط الان خستم.
چان : مشکلی نیست یکم استراحت کن بعد ادامه میدیم.
بعد یه ربع بزور بلند شدم تا دوباره تمرین کنیم ولی به طرز عجیبی بدنم سست شده بود. سرگیجه داشتم ولی خودمو کنترل کردم. تا چند دقیقه تمرین کردیم ولی من واقعا نمیتونستم. حالم داشت بد میشد. احساس میکردم میخوام بالا بیارم بره همین دویدم سمت سرویس. سرفه ای کردم که گلومو خیلی اذییت کرد. همش پشت سر هم سرفم میومد که یه دفعه از تو دهنم خون پاچید بیرون.
ویو هیونجین :
از وقتی اومده بود دیدم که حالش زیاد خوب نیست ولی خب چیزی نگفتم. بعد استراحت خیلی بدنش ضعیف شده بود. میتونستم لرزش دستاشو ببینم. وسطای دنس بود که سریع دوید به سمت سرویس. خیلی کاراش عجیب بود. صدای سرفه هاش میومد. رفتم سمت در رو با صحنه ای که دیدم شوکه شدم. ا.ت افتاده بود رو زمین و دستاش و صورتش پر خون بود. سریع دویدم سمتش.
#هیونجین
#فیک
#استری_کیدز
۳.۱k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.