پارت 3
پارت 3
رییسم چون به من اعتماد داشت منو فرستاد تا برم و بهش اتاقارو نشون بدم
(این تیمارستانه ماله بابای تهیونگه)
همه پرستارا هم رفتن سرکارشون
تهیونگ (-)و ات (+)
+سلام... من یکی از پرستار های... امم (یکم استرس داره)
_ میدونم لازم نیست توضیح بدی می خوام اتاقارو محوطه و اتاقارو ببینم (خیلی سرد) و رفت
+چشم (تودلش. اه چقدر مغروره فکر کرده کیه با من اینجوری حرف میزنه)
تهیونگ ویو
تیمارستانش خیلی بزرگ بود حوصلمم خیلی سر رفت ولی مجبور بودم
این دختره هم همش حرف میزنه اه
دیگه خسته شدم گفتم
تا همین جا بسته من دیگه باید برم با اقای جو (رییس تیمارستان) (در اصل رییسش تهیونگه ولی اقای جو اونو اداره میکنه)
ات. چشم بفرمایید
و تهیونگ رفت به اتاق اقای جو (اه چقدر اسمش مسخرست)
چقدر فیک مزخرف ی شد
خودم بدم اومد
حالا پارت های بعدو هیجانی تر میزارم
رییسم چون به من اعتماد داشت منو فرستاد تا برم و بهش اتاقارو نشون بدم
(این تیمارستانه ماله بابای تهیونگه)
همه پرستارا هم رفتن سرکارشون
تهیونگ (-)و ات (+)
+سلام... من یکی از پرستار های... امم (یکم استرس داره)
_ میدونم لازم نیست توضیح بدی می خوام اتاقارو محوطه و اتاقارو ببینم (خیلی سرد) و رفت
+چشم (تودلش. اه چقدر مغروره فکر کرده کیه با من اینجوری حرف میزنه)
تهیونگ ویو
تیمارستانش خیلی بزرگ بود حوصلمم خیلی سر رفت ولی مجبور بودم
این دختره هم همش حرف میزنه اه
دیگه خسته شدم گفتم
تا همین جا بسته من دیگه باید برم با اقای جو (رییس تیمارستان) (در اصل رییسش تهیونگه ولی اقای جو اونو اداره میکنه)
ات. چشم بفرمایید
و تهیونگ رفت به اتاق اقای جو (اه چقدر اسمش مسخرست)
چقدر فیک مزخرف ی شد
خودم بدم اومد
حالا پارت های بعدو هیجانی تر میزارم
۲.۴k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.