وقتی برادر ناتنیتن.... (درخواستی)
وقتی برادر ناتنی هستین و عاشقتن...(درخواستی)
#سناریو
#درخواستی
°نامجون: از وقتی تورو دیده بود عاشق تو شده بود و دنبال یه فرصت خوب برای اعتراف عشقش به تو بود .... سعی می کرد پسرا زیاد نزدیکت نشن اما تو اونو فقط به چشم برادر بزرگتر میدیدی نه عشق یا کراش و دوست پسر ... !°
^°^°^°^°^°^°^°^°
°جین : همیشه بدون اینکه بفهمی تعقیبت می کرد و بدون و سر و صدا دنبالت بود و حتی با پیج فیک توی همه اکانت های اینستات داشتت.... تا بالاخره توی موقعیت خوب بهت گفت چه احساسی بهت داره و تو هم برای یه مدت باهاش توی رابطه بودی و بعد ازدواج کردی حتی با آنکه برادر و خواهر ناتنی بودید°
^°^°^°^°^°^°^°^
°یونگی: تو و یونگی دبیرستانی بودید و پدر تو به تازگی با مادر یونگی ازدواج کرده بود ... تو اوایل که توی دبیرستان دیده بودیش روش کراش داشتی و اون قلدر مدرسه بود و همیشه اذیتت می کرد که گریه هات رو دید و خودش رو بهت نزدیک کرد و لب هاش رو روی لب هات گذاشت و این آغاز عشق برادر و خواهر ناتنی بود!°
^°^°^°^°^°^°^°
°هوسوک: همیشه دلش میخواست نزدیک تو بشه و موفق میشد ... تو نمی تونستی خودت رو مقابل هوسوک کنترل کنی
اما پدر و مادرتون مخالف این عشق بودن چون حرف های زیادی اون وقت پشت سرتون بود ..
برای همین مجبور شدید یه مدت مخفیانه قرار بزارید .... °
^°^°^°^°^°^°^°
°جیمین : جیمین توی تونست خودش رو مقابل تو کنترل کنه ، همیشه سعی می کرد تحریکت کنه ... که یه روز مست میاد خونه و فقط دوتاتون خونه بودید و جیمین خیلی آروم و با تردید لب هات رو میبوسه!°
^°^°^°^°^°^°^°
°تهیونگ : با یونتان تورو میخندوند و سرگرم می کرد سعی می کرد تورو خوش حال نگه داره
توام عاشق تهیونگ بودی اما فکر می کردی این عشق در نهایت عشقی پوچه و باید جدا شید! تو توی اتاق گریه می کردی که تهیونگ تورو دید و لب هاش رو روی لب هات گذاشت تا گریه هات بند اومد و همراهیش می کردی °
^°^°^°^°^°^°^°
°جونگکوک: تو دوسش داشتی و مدتها بود داشتید توی یک خونه زندگی می کردید نمیذاشت با لباس های خیلی باز بری بیرون و حتی تماسهای توی گوشیت رو چک می کرد توی یه زمان مناسب عشقش رو اعتراف کرد .. °
(خیلی بد شد )
#سناریو
#درخواستی
°نامجون: از وقتی تورو دیده بود عاشق تو شده بود و دنبال یه فرصت خوب برای اعتراف عشقش به تو بود .... سعی می کرد پسرا زیاد نزدیکت نشن اما تو اونو فقط به چشم برادر بزرگتر میدیدی نه عشق یا کراش و دوست پسر ... !°
^°^°^°^°^°^°^°^°
°جین : همیشه بدون اینکه بفهمی تعقیبت می کرد و بدون و سر و صدا دنبالت بود و حتی با پیج فیک توی همه اکانت های اینستات داشتت.... تا بالاخره توی موقعیت خوب بهت گفت چه احساسی بهت داره و تو هم برای یه مدت باهاش توی رابطه بودی و بعد ازدواج کردی حتی با آنکه برادر و خواهر ناتنی بودید°
^°^°^°^°^°^°^°^
°یونگی: تو و یونگی دبیرستانی بودید و پدر تو به تازگی با مادر یونگی ازدواج کرده بود ... تو اوایل که توی دبیرستان دیده بودیش روش کراش داشتی و اون قلدر مدرسه بود و همیشه اذیتت می کرد که گریه هات رو دید و خودش رو بهت نزدیک کرد و لب هاش رو روی لب هات گذاشت و این آغاز عشق برادر و خواهر ناتنی بود!°
^°^°^°^°^°^°^°
°هوسوک: همیشه دلش میخواست نزدیک تو بشه و موفق میشد ... تو نمی تونستی خودت رو مقابل هوسوک کنترل کنی
اما پدر و مادرتون مخالف این عشق بودن چون حرف های زیادی اون وقت پشت سرتون بود ..
برای همین مجبور شدید یه مدت مخفیانه قرار بزارید .... °
^°^°^°^°^°^°^°
°جیمین : جیمین توی تونست خودش رو مقابل تو کنترل کنه ، همیشه سعی می کرد تحریکت کنه ... که یه روز مست میاد خونه و فقط دوتاتون خونه بودید و جیمین خیلی آروم و با تردید لب هات رو میبوسه!°
^°^°^°^°^°^°^°
°تهیونگ : با یونتان تورو میخندوند و سرگرم می کرد سعی می کرد تورو خوش حال نگه داره
توام عاشق تهیونگ بودی اما فکر می کردی این عشق در نهایت عشقی پوچه و باید جدا شید! تو توی اتاق گریه می کردی که تهیونگ تورو دید و لب هاش رو روی لب هات گذاشت تا گریه هات بند اومد و همراهیش می کردی °
^°^°^°^°^°^°^°
°جونگکوک: تو دوسش داشتی و مدتها بود داشتید توی یک خونه زندگی می کردید نمیذاشت با لباس های خیلی باز بری بیرون و حتی تماسهای توی گوشیت رو چک می کرد توی یه زمان مناسب عشقش رو اعتراف کرد .. °
(خیلی بد شد )
۲۹.۳k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.