بازی خطر🏴☠️
ا.ت:بیا دیگه سویون فقط قراره یه عکس بگیری نمیخوایم بریم کسی رو بکشیم که.
سویون:ا.ت بس کن من نمیام تو اون جنگ نفرین شده فقط برای چندتا عکس عن'ی
ا.ت:باشه نیا ترسو خانم خودم میرم و بر میگردم.
داشتم میرفتم که دستم و گرفت و گفت مواظب خودت باش و منم گفتم باشه و رفتم و سوار لانبورگینیم شدم و به سمت جنگل راه افتادم.
*یه ساعت بعد*
بالاخره عکسا رو تموم کردم . داشتم بر میگشتم که یهو یکی دستمو گرفت و منو سمت خودش کشوند و منو چسبوند به یه درخت که از درد آخی گفتم.وقتی چشمامو باز کردم با دوتا چشم تیله ای روبه رو شدم که با حرف اون پسره از فکرم اومدم بیرون.
کوک:دنبالم بیا اگه میخوای زنده بمونی
وقتی اینو گفت یهو صدای خنده های وحشتناکی شروع شد که یهو دستم گرفت و با هم شروع به دویدن کردیم .
بعد چند مین دویدن و فرار از اون صدا یهو وارد یه کلبه شدیم که اون پسره منو خوابوند رو تخت و گفت:
کوک: اگه میخوای زنده بمونی چشاتو ببند و بخواب.
منم به حرفش گوش داد و چشمامو بستم که خوابم برد.
صبح فردا.
.
.
.
.
.
.
۲۰ تا لایک
۱۴ تا کامنت
بای
سویون:ا.ت بس کن من نمیام تو اون جنگ نفرین شده فقط برای چندتا عکس عن'ی
ا.ت:باشه نیا ترسو خانم خودم میرم و بر میگردم.
داشتم میرفتم که دستم و گرفت و گفت مواظب خودت باش و منم گفتم باشه و رفتم و سوار لانبورگینیم شدم و به سمت جنگل راه افتادم.
*یه ساعت بعد*
بالاخره عکسا رو تموم کردم . داشتم بر میگشتم که یهو یکی دستمو گرفت و منو سمت خودش کشوند و منو چسبوند به یه درخت که از درد آخی گفتم.وقتی چشمامو باز کردم با دوتا چشم تیله ای روبه رو شدم که با حرف اون پسره از فکرم اومدم بیرون.
کوک:دنبالم بیا اگه میخوای زنده بمونی
وقتی اینو گفت یهو صدای خنده های وحشتناکی شروع شد که یهو دستم گرفت و با هم شروع به دویدن کردیم .
بعد چند مین دویدن و فرار از اون صدا یهو وارد یه کلبه شدیم که اون پسره منو خوابوند رو تخت و گفت:
کوک: اگه میخوای زنده بمونی چشاتو ببند و بخواب.
منم به حرفش گوش داد و چشمامو بستم که خوابم برد.
صبح فردا.
.
.
.
.
.
.
۲۰ تا لایک
۱۴ تا کامنت
بای
۲.۵k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.