عکس فیک جیمین عوض شد
عکس فیک جیمین عوض شد
ویو ات
از بیمارستان زدم بیرون چون با موتورم اومده بودم رفتم یه گشتی بزنم نصف راه رو رفتم که یهو خراب شد هرکاری کردم درست نشد که یه صدا از پشتم اومد
ویو جیمین
داشتیم میرفتیم سمت خونه دیدم یه نفر وایساده هر کسی بود زن بود چون کلاه داشت نمیدیدمش انگار موتورش خراب بود با کمک یونگی پیاده شدم
_کمک میخواید
+ب..بله؟(شکه بغض)
*کلاهش رو درمیاره
_ا...ات؟(ناراحت)
_چیزه...چیشده؟
+موتورم خراب شده نمیدونم چشه
_اها..من زنگ میزنم ببرن درست کنن تو هم بیا من میبرمت خونه
+نه اخه باید برم یه جا دیگه
معلوم بود جایی میره چون یه ساک با خودش بود
^اشکال نداره میبریمت
+باشه مرسی
ویو ات
رفتیم نشستیم تو ماشین که یونگی گفت کجا میری
+دارم میرم باشگاه....(یه اسم خودتون بگید)
^عه منم همونجا میرم اتفاقا الان میخواستم برم پس جیمین تو رو میزارم عمارت بعد میرم
_نه منم باهاتون میام میشینم میبینمتون تو خونه حوصلم سر میره
^اوکی
رفتیم باشگاه من رفتم رختکن یه لباس با شلوارک جذب پوشیدم موهامم چون کوتاه بود پشتشو بستم رفتم بیرون دیدم شوگا هم اماده بود داشت ورزش میکرد که جیمین نگاهش افتاد به من منم خودمو جمع جور کردم رفتم سمت کیسه بوکس شروع کردم به ضربه زدن
ویو جیمین
داشتم شوگا رو میدیدم که ات اومد با اون لباس خیلی خوشگل شده بود اما لباسش خیلی باز بود چیزی نگفتم میخواستم ببینم سمت چه وسیله ای میره اتی که اصلا از این ورزش های سنگین نمیکرد یهو دیدم رفت سمت کیسه بوکس اولش تعجب کردم اما با خودم گفتم حتما بخاطر جلب توجهه
اما....
ویو ات
از بیمارستان زدم بیرون چون با موتورم اومده بودم رفتم یه گشتی بزنم نصف راه رو رفتم که یهو خراب شد هرکاری کردم درست نشد که یه صدا از پشتم اومد
ویو جیمین
داشتیم میرفتیم سمت خونه دیدم یه نفر وایساده هر کسی بود زن بود چون کلاه داشت نمیدیدمش انگار موتورش خراب بود با کمک یونگی پیاده شدم
_کمک میخواید
+ب..بله؟(شکه بغض)
*کلاهش رو درمیاره
_ا...ات؟(ناراحت)
_چیزه...چیشده؟
+موتورم خراب شده نمیدونم چشه
_اها..من زنگ میزنم ببرن درست کنن تو هم بیا من میبرمت خونه
+نه اخه باید برم یه جا دیگه
معلوم بود جایی میره چون یه ساک با خودش بود
^اشکال نداره میبریمت
+باشه مرسی
ویو ات
رفتیم نشستیم تو ماشین که یونگی گفت کجا میری
+دارم میرم باشگاه....(یه اسم خودتون بگید)
^عه منم همونجا میرم اتفاقا الان میخواستم برم پس جیمین تو رو میزارم عمارت بعد میرم
_نه منم باهاتون میام میشینم میبینمتون تو خونه حوصلم سر میره
^اوکی
رفتیم باشگاه من رفتم رختکن یه لباس با شلوارک جذب پوشیدم موهامم چون کوتاه بود پشتشو بستم رفتم بیرون دیدم شوگا هم اماده بود داشت ورزش میکرد که جیمین نگاهش افتاد به من منم خودمو جمع جور کردم رفتم سمت کیسه بوکس شروع کردم به ضربه زدن
ویو جیمین
داشتم شوگا رو میدیدم که ات اومد با اون لباس خیلی خوشگل شده بود اما لباسش خیلی باز بود چیزی نگفتم میخواستم ببینم سمت چه وسیله ای میره اتی که اصلا از این ورزش های سنگین نمیکرد یهو دیدم رفت سمت کیسه بوکس اولش تعجب کردم اما با خودم گفتم حتما بخاطر جلب توجهه
اما....
۸.۸k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.