پارت نهم
تو شرکت همه بهم بد نگاه میکردن و با تیکه باهام حرف میزدن به جز سوآ ازش علتشو پرسیدم که گفت: وقتی رئیس ترو برد تو اتاق هه سو به همه گفت مراقب رئیس باشیم تو جادوگری و رئیسو طلسم کردی ولی من باور نکردم تو خیلی خوش قلبی ❤️
باورم نمیشد، این دیگه کیه😒
نمیخواستم به ته بگم که دوباره داد و قال راه بندازه، اومده بود بیرون که سر بزنه اومد حالمو و رفتار کارمندا پرسید تا اومد بگم خوب سوآ همچی رو براش تعریف کرد.
تهیونگ طبق عادت دوباره دستشو تو موهاش کرد تا اومدم ارومش کنم رو به من داد زد(طوری که همه کارمندا بشنون) اونی که طلسم شده کارمندانو اون هه سو جادوگره کسی حتی بد نگاهت کرد بهم بگو بدون توجه به اینکه کیه اخراجه.
و رفت تو اتاقشو درو محکم بست
من نمیتونستم این وضعو تحمل کنم قهوه ای درست کردم تا براش ببرم..
در زدم
ته:بیا تو
تا رفتم تو و درو پشت سرم بستم بغضم و نتونستم کنترل کنم زدم زیر گریه و لیوان از دستم افتاد
از زبان ته:
ا/ت برام قهوه اورده بود اجازه دادم بیاد تو ولی تا اومد تو گریش گرفت و لیوان از دستش افتادو غش کرد
یه لحظه دنیا دور سرم چزخید نمیدونستم چیکار کنم سوآ رو صدا زدم
از زبان ا/ت
وقتی چشمامو باز کردم سرم بهم وصل بود و ته بالا سرم بود دوباره زدم زیر گریه 😭
ته دستم گرفت و گفت
_با گریه چیزی درست نمیشه چته امروز تو دختر
♡من دیگه نمیتونم چرا اینطوری میکنی تو شرکت(هق هق کنان)
_باشه باشه از فردا مثل بقیه باهات رفتم میکنم خوبه؟
♡نه
_خو چیکار کنم(با لحن کیوت و بچگونه)
♡داد نزن(با بغض)
دستشو گذاشت رو چشمش و گفت: چشم خوبه حالا؟
خندیدم بهش
باورم نمیشد، این دیگه کیه😒
نمیخواستم به ته بگم که دوباره داد و قال راه بندازه، اومده بود بیرون که سر بزنه اومد حالمو و رفتار کارمندا پرسید تا اومد بگم خوب سوآ همچی رو براش تعریف کرد.
تهیونگ طبق عادت دوباره دستشو تو موهاش کرد تا اومدم ارومش کنم رو به من داد زد(طوری که همه کارمندا بشنون) اونی که طلسم شده کارمندانو اون هه سو جادوگره کسی حتی بد نگاهت کرد بهم بگو بدون توجه به اینکه کیه اخراجه.
و رفت تو اتاقشو درو محکم بست
من نمیتونستم این وضعو تحمل کنم قهوه ای درست کردم تا براش ببرم..
در زدم
ته:بیا تو
تا رفتم تو و درو پشت سرم بستم بغضم و نتونستم کنترل کنم زدم زیر گریه و لیوان از دستم افتاد
از زبان ته:
ا/ت برام قهوه اورده بود اجازه دادم بیاد تو ولی تا اومد تو گریش گرفت و لیوان از دستش افتادو غش کرد
یه لحظه دنیا دور سرم چزخید نمیدونستم چیکار کنم سوآ رو صدا زدم
از زبان ا/ت
وقتی چشمامو باز کردم سرم بهم وصل بود و ته بالا سرم بود دوباره زدم زیر گریه 😭
ته دستم گرفت و گفت
_با گریه چیزی درست نمیشه چته امروز تو دختر
♡من دیگه نمیتونم چرا اینطوری میکنی تو شرکت(هق هق کنان)
_باشه باشه از فردا مثل بقیه باهات رفتم میکنم خوبه؟
♡نه
_خو چیکار کنم(با لحن کیوت و بچگونه)
♡داد نزن(با بغض)
دستشو گذاشت رو چشمش و گفت: چشم خوبه حالا؟
خندیدم بهش
۴.۷k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.