p⁴
p⁴
مدرسه ی عشق
با جیمین خداحافظی کردم .
رفتم خونه و برای مدرسه آماده شدم و این دفعه تصمیم کرفتم با یکی از ماشین هام برم.
سوار ماشین شدم و رفتم مدرسه و درباره ی دیروز با لونا حرف زدم
لونا:واقعا ؟ این امکان نداره . الان میخوای چیکار کنی؟
ات:نمیدونم ، واقعا نمیدونم !
به این فکر بودم که چیکار کنم که جیمین وارد کلاش شد.
دختری که کنارش نشسته بود رو از جاش بلند کرد و رو به من گفت
جیمین:ات !بیا اینجا بشین.
ات:اما..
جیمین:اما نداره که! میگم بیا بشین پیش من .سریع!
ات:ب..باشه
سریع وسایل هامو برداشتم ورفتم پیش جیمین نشستم. معلم با یه پسر دیگه اومد کلاس و گفت
معلم:بچه ها ایشون کیم تهیونگ هستن از کلاس بغلی اومدن کلاس ما و تا آخر سال همکلاسیتون هست. لطفا هواشو داشته باشین.
*تهیونگ رو ته ته مینویسم*
ته ته:سلام! کیم تهیونگ هستم. شاید منو بشناسین چون آیدل هستم.
معلم:بشین جلوی صندلی ات.
واقعا خیلی خوشگل بود منم محو اون قیافه ی خوشگلش بودم که جیمین کاغذی انداخت بهم.
چیزی که داخل نامه نوشته بود:
جیمین:اگه بهش نگاه کنی از چشمات به عنوان دکوری خونم استفاده میکنم.
با چیزی که نوشته بود ترسیدم
ات:چرا؟
جیمین:فقط به من نگاه کن! به پسرای دیگه نگاه نکن.
ات:باشه!دیگه نگاه نمیکنم.
پرش زمانیبه زنگ تفریح
میخواستم این زنگ به بچه ها برم والیبال بازی کنم که جیمین دستم رو گرفت و رو به لونا گفت
جیمین:ببخشید این زنگ باید با من بیاد
بعد منو یه طرف سالن مدرسه کشوند و جلوم وایساد.
ات:چرا منو آوردی اینجا؟
جیمین:من..من باید یه چیزی رو بهت بگم
ات:چی رو بگی؟
جیمین:خب..
ات:چی؟
جیمین:ات..باهام قرار بزار
همه داشتن مارو نگاه میکردن
ات:خب..دربارش فکر میکنم
خواستم برم که مچ دستمو گرفت و نزاشت برم.
جیمین:الان باید جوابم رو بدی!
ات:امممممم
جیمین:من دوست دارم ات!
ات:منم..منم دوست دارم.
جیمین بغلم کرد و منم بغلش کردم
ات:بریم بوفه و قرار گذاشتنمون رو جشن بگیریم.
جیمین:بریم!
یه اسپرسو و یه قهوه سفارش دادیم.
جیمین با دستش کنار لبمو پاک کرد
جیمین:خیلی خوشگلی!
ات:...
حمایتتتت؟
مدرسه ی عشق
با جیمین خداحافظی کردم .
رفتم خونه و برای مدرسه آماده شدم و این دفعه تصمیم کرفتم با یکی از ماشین هام برم.
سوار ماشین شدم و رفتم مدرسه و درباره ی دیروز با لونا حرف زدم
لونا:واقعا ؟ این امکان نداره . الان میخوای چیکار کنی؟
ات:نمیدونم ، واقعا نمیدونم !
به این فکر بودم که چیکار کنم که جیمین وارد کلاش شد.
دختری که کنارش نشسته بود رو از جاش بلند کرد و رو به من گفت
جیمین:ات !بیا اینجا بشین.
ات:اما..
جیمین:اما نداره که! میگم بیا بشین پیش من .سریع!
ات:ب..باشه
سریع وسایل هامو برداشتم ورفتم پیش جیمین نشستم. معلم با یه پسر دیگه اومد کلاس و گفت
معلم:بچه ها ایشون کیم تهیونگ هستن از کلاس بغلی اومدن کلاس ما و تا آخر سال همکلاسیتون هست. لطفا هواشو داشته باشین.
*تهیونگ رو ته ته مینویسم*
ته ته:سلام! کیم تهیونگ هستم. شاید منو بشناسین چون آیدل هستم.
معلم:بشین جلوی صندلی ات.
واقعا خیلی خوشگل بود منم محو اون قیافه ی خوشگلش بودم که جیمین کاغذی انداخت بهم.
چیزی که داخل نامه نوشته بود:
جیمین:اگه بهش نگاه کنی از چشمات به عنوان دکوری خونم استفاده میکنم.
با چیزی که نوشته بود ترسیدم
ات:چرا؟
جیمین:فقط به من نگاه کن! به پسرای دیگه نگاه نکن.
ات:باشه!دیگه نگاه نمیکنم.
پرش زمانیبه زنگ تفریح
میخواستم این زنگ به بچه ها برم والیبال بازی کنم که جیمین دستم رو گرفت و رو به لونا گفت
جیمین:ببخشید این زنگ باید با من بیاد
بعد منو یه طرف سالن مدرسه کشوند و جلوم وایساد.
ات:چرا منو آوردی اینجا؟
جیمین:من..من باید یه چیزی رو بهت بگم
ات:چی رو بگی؟
جیمین:خب..
ات:چی؟
جیمین:ات..باهام قرار بزار
همه داشتن مارو نگاه میکردن
ات:خب..دربارش فکر میکنم
خواستم برم که مچ دستمو گرفت و نزاشت برم.
جیمین:الان باید جوابم رو بدی!
ات:امممممم
جیمین:من دوست دارم ات!
ات:منم..منم دوست دارم.
جیمین بغلم کرد و منم بغلش کردم
ات:بریم بوفه و قرار گذاشتنمون رو جشن بگیریم.
جیمین:بریم!
یه اسپرسو و یه قهوه سفارش دادیم.
جیمین با دستش کنار لبمو پاک کرد
جیمین:خیلی خوشگلی!
ات:...
حمایتتتت؟
۵.۲k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.