پارت هشت
#پارت_هشت
شرط: 60 تا بشیم
کوک: مگه نگفتی هر اتفاقی که توی زندگی قبلی بیوفته توی همین زندگی هم همون اتفاق میوفته؟ پس یعنی من و تو هم عاشق هم میشیم چه خودمون بخوایم چه نخوایم
جونگ یون: اگه از هم فاصله بگیریم که اینطور نمیشه
داشتم با جونگ کوک حرف میزدم که هانا با چشم گریون اومد
هانا: جونگ یونا(با گریه و اومد جونگ یون و بغل کرد)
جونگ یون: چرا گریه میکنی؟
هانا: تو که نیومدی شهربازی اومدی بیمارستان مسخره بازی که نیست بعد میگی چرا گریه میکنم(گریه)
جونگ یون: پاشو خودت رو جمع کن انقدر گریه میکنی کور میشی بعدش کی میاد تو رو میگیره ها؟
هانا:(یکی میزنه تو سر جونگ یون) هروقت یکی تو رو گرفت داداش اونم میاد منو میگیره
کوک: حتما به اعضا میگم یکیش بیاد تو رو بگیره
(هانا پراش ریخته)
هانا: جونگ کوکا تو اینجا چکار میکنی؟
که یک دفعه شوگا اومد پیش کوک و هانا الان محو شوگاعه😂
شوگا: کوک حالت خوبه؟
کوک: ممنون هیونگ خوبم
شوگا: چیشد چرا بیهوش شدی؟
کوک: مگه دکتر بهتون نگفت؟
شوگا: چرا گفت ولی دلیلش رو نفهمیده بود
شوگا یه نگاهی به هانا و جونگ یون کرد و گفت
شوگا: تو حالت خوبه؟
جونگ یون: عا.. بله... خوبم
شوگا: عای دختر کجایی؟
هانا: چی من؟ هیچی... همینجام
شوگا: عه من فکر میکردم بوسانی اینجا نیستی مرسی که گفتی🙄
جونگ یون و کوک از حرف شوگا خندشون گرفت داشتن میخندیدن که بقیه اعضا هم اومدن و حال هردوشون رو پرسیدن
نامجون: خب حالا نمیگید چرا هردوتون بیهوش شدین؟؟
کوک: هیونگ من اگه بگم شما باور نمیکنین
جیمین: تو حتی اگه بگی توی زندگی قبلی هم باهم بودین ما باور میکنیم
جونگ یون و کوک با تعجب به جیمین نگاه میکنن
کوک: دقیقا همینطوره
اعضا با هانا: چییییی؟؟؟
کوک همچی رو براشون میگه
اولش اعضا تعجب کردن ولی بعد کارای ترخیص رو انجام دادن و کوک شماره ی جونگ یون رو گرفت و رفتن خونه
.....
شرط: 60 تا بشیم
کوک: مگه نگفتی هر اتفاقی که توی زندگی قبلی بیوفته توی همین زندگی هم همون اتفاق میوفته؟ پس یعنی من و تو هم عاشق هم میشیم چه خودمون بخوایم چه نخوایم
جونگ یون: اگه از هم فاصله بگیریم که اینطور نمیشه
داشتم با جونگ کوک حرف میزدم که هانا با چشم گریون اومد
هانا: جونگ یونا(با گریه و اومد جونگ یون و بغل کرد)
جونگ یون: چرا گریه میکنی؟
هانا: تو که نیومدی شهربازی اومدی بیمارستان مسخره بازی که نیست بعد میگی چرا گریه میکنم(گریه)
جونگ یون: پاشو خودت رو جمع کن انقدر گریه میکنی کور میشی بعدش کی میاد تو رو میگیره ها؟
هانا:(یکی میزنه تو سر جونگ یون) هروقت یکی تو رو گرفت داداش اونم میاد منو میگیره
کوک: حتما به اعضا میگم یکیش بیاد تو رو بگیره
(هانا پراش ریخته)
هانا: جونگ کوکا تو اینجا چکار میکنی؟
که یک دفعه شوگا اومد پیش کوک و هانا الان محو شوگاعه😂
شوگا: کوک حالت خوبه؟
کوک: ممنون هیونگ خوبم
شوگا: چیشد چرا بیهوش شدی؟
کوک: مگه دکتر بهتون نگفت؟
شوگا: چرا گفت ولی دلیلش رو نفهمیده بود
شوگا یه نگاهی به هانا و جونگ یون کرد و گفت
شوگا: تو حالت خوبه؟
جونگ یون: عا.. بله... خوبم
شوگا: عای دختر کجایی؟
هانا: چی من؟ هیچی... همینجام
شوگا: عه من فکر میکردم بوسانی اینجا نیستی مرسی که گفتی🙄
جونگ یون و کوک از حرف شوگا خندشون گرفت داشتن میخندیدن که بقیه اعضا هم اومدن و حال هردوشون رو پرسیدن
نامجون: خب حالا نمیگید چرا هردوتون بیهوش شدین؟؟
کوک: هیونگ من اگه بگم شما باور نمیکنین
جیمین: تو حتی اگه بگی توی زندگی قبلی هم باهم بودین ما باور میکنیم
جونگ یون و کوک با تعجب به جیمین نگاه میکنن
کوک: دقیقا همینطوره
اعضا با هانا: چییییی؟؟؟
کوک همچی رو براشون میگه
اولش اعضا تعجب کردن ولی بعد کارای ترخیص رو انجام دادن و کوک شماره ی جونگ یون رو گرفت و رفتن خونه
.....
۶.۶k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.