های من پارک اتم 21 سالمه.. من کلاس پیانو میرم و مربیم آقا
های من پارک اتم 21 سالمه.. من کلاس پیانو میرم و مربیم آقای مین یونگیه که روش مث سگ کراشممم>>
سلام من یونگیم که همتون میشناسید.. من مربی پیانو هستم.. من یه هنرجو دارم که اسمش ا.ته و خیلی هات و کیوته..>>
ویو ا.ت:
بلاخره رسیدم.. آخییش!!
خیلی دویده بودم و نفسم گرفته بود..
یونگی: اوه ا.ت.. اومدی؟ بیا اینجا تمرین کن..
داشتم پیانو میزدم که متوجه شدم آقای مین بهم خیره شده..
ا.ت: چیزی شده آقای مین؟؟
یونگی: چ.. چی؟.. نه به کارت ادامه بده..
30 مین بعد..
یونگی: خب خانم پارک.. باید بگم شما تلاشتون فوق العاده ست و خب میشه گفت از خود منم بهتر میزنید..
ا.ت: نه استاد این حرفا چیه..
یونگی: راست میگم.. الان شما کاملا پیانو رو یاد گرفتید و نیازی به من ندارید..
با حرف آقای مین صدای ترک خوردن قلبمو شنیدم..
ا.ت: ب.. ب.. بله؟
یونگی: دیگه نیاز نیست برای پیانو بیاید اینجا خانم پارک..
ا.ت: امم.. پس من دیگه برم.. خداحافظ..
میدونستم الان قراره اشکام جاری بشن پس سریعا از اونجا خارج شدم..
2 هفته بعد..
روی شن ها نشسته بودم و به دریایی که رو به روم بود خیره شده بودم..
دریا همیشه آرومم میکرد..با تماشای دریا یاد چشمای یونگی میوفتادم.. کاش اونم منو دوست داشت..
به صدای موج های دریا گوش میدادم که یه نفر دستمو گرفت..
خودش بود.. شاهزاده رویاهام.. کسی که قلبمو اسیر خودش کرده..
یونگی: فک میکردم حسی که نسبت بهت دارم زود گذره.. فک میکردم بعد رفتنت برمیگردم به روال زندگی عادیم.. اما ا.ت.. تو خیلی بدجور قلبمو مال خودت کردی.. تا به خودم اومدم دیدم همه ی زندگیم شده تو.. لحظه ای نیست که بهت فکر نکنم.. ا.ت.. میشه.. میشه با من قرار بزاری؟
من واقعا از ته ته ته قلبم دوست دارم..
با حرف یونگی پروانه های قلبم که مدتها بود یک جا نشسته بودن شروع به پرواز کردن.. به زحمت قطره اشک مزاحم رو از روی گونم پاک کردم
ا.ت: من... منم.. دوست.. دا.. دارم.. .. یون.. یونگی♡
با حرفم یونگی بوسه ای روی لبهام کاشت...
و هردو دوباره به تماشای دریا پرداختیم..
با این تفاوت که الان هردومون کنارهم بودیم..
هردومون عاشق هم بودیم..
صدای موجها... آغوش کسی که دوسش داری بهترین ترکیب دنیاست:))
پایان.
لایک✓
کامنت✓
فالو✓
یادت نره لاوم..
سلام من یونگیم که همتون میشناسید.. من مربی پیانو هستم.. من یه هنرجو دارم که اسمش ا.ته و خیلی هات و کیوته..>>
ویو ا.ت:
بلاخره رسیدم.. آخییش!!
خیلی دویده بودم و نفسم گرفته بود..
یونگی: اوه ا.ت.. اومدی؟ بیا اینجا تمرین کن..
داشتم پیانو میزدم که متوجه شدم آقای مین بهم خیره شده..
ا.ت: چیزی شده آقای مین؟؟
یونگی: چ.. چی؟.. نه به کارت ادامه بده..
30 مین بعد..
یونگی: خب خانم پارک.. باید بگم شما تلاشتون فوق العاده ست و خب میشه گفت از خود منم بهتر میزنید..
ا.ت: نه استاد این حرفا چیه..
یونگی: راست میگم.. الان شما کاملا پیانو رو یاد گرفتید و نیازی به من ندارید..
با حرف آقای مین صدای ترک خوردن قلبمو شنیدم..
ا.ت: ب.. ب.. بله؟
یونگی: دیگه نیاز نیست برای پیانو بیاید اینجا خانم پارک..
ا.ت: امم.. پس من دیگه برم.. خداحافظ..
میدونستم الان قراره اشکام جاری بشن پس سریعا از اونجا خارج شدم..
2 هفته بعد..
روی شن ها نشسته بودم و به دریایی که رو به روم بود خیره شده بودم..
دریا همیشه آرومم میکرد..با تماشای دریا یاد چشمای یونگی میوفتادم.. کاش اونم منو دوست داشت..
به صدای موج های دریا گوش میدادم که یه نفر دستمو گرفت..
خودش بود.. شاهزاده رویاهام.. کسی که قلبمو اسیر خودش کرده..
یونگی: فک میکردم حسی که نسبت بهت دارم زود گذره.. فک میکردم بعد رفتنت برمیگردم به روال زندگی عادیم.. اما ا.ت.. تو خیلی بدجور قلبمو مال خودت کردی.. تا به خودم اومدم دیدم همه ی زندگیم شده تو.. لحظه ای نیست که بهت فکر نکنم.. ا.ت.. میشه.. میشه با من قرار بزاری؟
من واقعا از ته ته ته قلبم دوست دارم..
با حرف یونگی پروانه های قلبم که مدتها بود یک جا نشسته بودن شروع به پرواز کردن.. به زحمت قطره اشک مزاحم رو از روی گونم پاک کردم
ا.ت: من... منم.. دوست.. دا.. دارم.. .. یون.. یونگی♡
با حرفم یونگی بوسه ای روی لبهام کاشت...
و هردو دوباره به تماشای دریا پرداختیم..
با این تفاوت که الان هردومون کنارهم بودیم..
هردومون عاشق هم بودیم..
صدای موجها... آغوش کسی که دوسش داری بهترین ترکیب دنیاست:))
پایان.
لایک✓
کامنت✓
فالو✓
یادت نره لاوم..
۶.۲k
۰۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.