Part 9
part9
کوک: سلام
همه تو سالن بودن مامان بابام از همه بیشتر نگران ات شده بودند
م. ا: پسرم ات کوو نگران
کوک: پیداش نکردم هرچی زنگ میزنم بر نمی داره
رفتم نشستم پیششون
کوک: اصلا موضوع چیه چرا ات فرار کرده
م.ا: ............
پ.ا :.......
پ.ا :خب راستش ما ن تصمیم گرفتیم که ات با تهیونگ ازدواج کنه
کوک :چیییییییی شوکه شده
کوک: یعنی چیییی چ..چرا
پ.ت: پسرم آروم باش بخاطر شرکت هامون بود
کوک :ببینید من مشکلی ندارم ولی چرا انقدر یهویی ات حتما خیلییی شوکه شده باید بهش وقت بدین
که یهو گوشیم زنگ خورد
باچیزی که دیدم هم خوشحال بودم و هم تعجب کرده بودم.
کوک: سلام
همه تو سالن بودن مامان بابام از همه بیشتر نگران ات شده بودند
م. ا: پسرم ات کوو نگران
کوک: پیداش نکردم هرچی زنگ میزنم بر نمی داره
رفتم نشستم پیششون
کوک: اصلا موضوع چیه چرا ات فرار کرده
م.ا: ............
پ.ا :.......
پ.ا :خب راستش ما ن تصمیم گرفتیم که ات با تهیونگ ازدواج کنه
کوک :چیییییییی شوکه شده
کوک: یعنی چیییی چ..چرا
پ.ت: پسرم آروم باش بخاطر شرکت هامون بود
کوک :ببینید من مشکلی ندارم ولی چرا انقدر یهویی ات حتما خیلییی شوکه شده باید بهش وقت بدین
که یهو گوشیم زنگ خورد
باچیزی که دیدم هم خوشحال بودم و هم تعجب کرده بودم.
۷.۰k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.