عشق بی پایان
#عشق_بی_پایان
#فصل_دوم
P²⁵
که برادرمو دیدم که کوک نمیدونست اون برادرمه
رفتم باهاش حرف زدم
کوک: ا/ت سریع بیا بشین تو ماشین
ا/ت: فعلا نه
کوک: گفتم زود باش
ا/ت: خو وایستا
کوک: این پسره......(سانسور)
ا/ت: اروم باش کوک این برادرمه
کوک: چرا زودتر نگفتی
ا/ت: ای خدا
برادر ا/ت: پس من........
کوک: غلط کردم
ا/ت: خدااااااا
کوک: واقعا برادرت بود؟
ا/ت: په نه په
کوک: عو
ا/ت: راستی تو حالت خوبه؟
کوک: اره چطور
ا/ت: همینطوری
کوک:.... اهم راستی بریم رستوران؟
ا/ت: ارههههههه بریممممممم
کوک: اوکی اروم باش
ویو ا/ت
و تو رستوران کوک زیادی م•ش•ر•و•ب خورده بود و وقتی اومدیم خونه..........
#فصل_دوم
P²⁵
که برادرمو دیدم که کوک نمیدونست اون برادرمه
رفتم باهاش حرف زدم
کوک: ا/ت سریع بیا بشین تو ماشین
ا/ت: فعلا نه
کوک: گفتم زود باش
ا/ت: خو وایستا
کوک: این پسره......(سانسور)
ا/ت: اروم باش کوک این برادرمه
کوک: چرا زودتر نگفتی
ا/ت: ای خدا
برادر ا/ت: پس من........
کوک: غلط کردم
ا/ت: خدااااااا
کوک: واقعا برادرت بود؟
ا/ت: په نه په
کوک: عو
ا/ت: راستی تو حالت خوبه؟
کوک: اره چطور
ا/ت: همینطوری
کوک:.... اهم راستی بریم رستوران؟
ا/ت: ارههههههه بریممممممم
کوک: اوکی اروم باش
ویو ا/ت
و تو رستوران کوک زیادی م•ش•ر•و•ب خورده بود و وقتی اومدیم خونه..........
۶۷.۴k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.