ཻུ۪۪⸙ཻུ͎۪enchanted forest p¹¹
ཻུ۪۪⸙ཻུ͎۪enchanted forest p¹¹
فردی تو تاریکی عمارت دنبال راهی بود ولی فقط دور خودش میچرخید اینجوری که معلوم بود چشماش نمیدید
_ اروم به سمتش قدم برداشتم و بهش رسیدم ، دستمو رو شونش گذاشتم و برشگردوندم
_ کجا با این عجله
فرد از دیدن جئون سوپرایز شد ، البته انتظارشو داشت
فرد متقابلش که جئون بود رو نگاه میکرد و حرف نمیزد اینجوری به نفعش بود
_ نگفتی کجا میخواستی بری ؟ فکر کردی باتو بیرون عمارت بزاری همچی تمومه؟
" نمیتونی تا ماه سرخ نگهش داری ، شش ماه مونده
حق با اون بود تا ماه سرخ خیلی مونده تقریبا شش ماهه ، کمی مکث کرد و با هول محکمی برادرش رو انداخت زمین و بالا سرش وایساد
_ تو کجا میخواستی بری هاان؟ تمام مدت زمان داشتی فراریش بدی ، ولی تو همچیو ازش قایم کردی
نگاهشو ار روی صورت برادرش برداشت ب جسم کوچیکی که رو پله ها اروم میلرزید نگاه کرد
لی از روی زمین بلند شد ، نگاهشو داد ب جایی که کوک نگاه میکرد
ات بود .
لی با قدم های بلند و تند به سمت دخترک قدم میزاشت ، بهش رسید میخواست در آغوشش بگیره ولی با بدن بانداژ شده دختر سر جاش خشک شد
دختر با بغض نگاش میکرد و اروم لب زد
+ ت..تو..م..میتونستی..ه..همچیو..بهم..بگی..و...ولی..قایمش...کردی
" متاسفم فکر میکردم دارم همچیو کنترل میکنم ، ل..لطفا تحمل کن یکم دیگه همچی شفاف میشه
لی این حرفو زد و با لبخندی دردناک سعی میکرد بغض تو گلوشو مخفی کنه .
جئون به قیافه لی پوزخندی صدا دار زد و زبونش رو توی دهنش میچرخوند جونگکوک خوب میدونست این قیافه ها و اشک ها همش بخاطر عذاب وجدانشه.
حس عجیبی کل تنشو تسخیر کرد ، بدجوری نگران چیزی که انتظار دخترک و خودشو میکشه بود از یه طرف چجوری شش ماه دخترو نگه میداشت . با ناله ارومی از فکرایی که دیوونش میکردن بیرون اومد و با چشمش دنبال صدا بود ، ات افتاده بود تو بغل لی ، خیلی طول میکشه سیستم ایمنی بدنش دوباره خوب شه باز به این بهونه میشه نگهش داشت.. خودشو به ات رسوند و از بغل لی براید استایل بغلش کرد و ب سمت اتاقش قدم میزاشت ، بیخیال اینکه لی میتونه فرار کنه.
اره این فکر کوک بود ، این داستان فقط شخیصت هاش ات و جئونه
برگزیده های ماه سرخ!
زمانی که ماه ب سرخی خون میرسه و انسانی که خاص ترین خون رو تو بدنش داره انتخاب میکنه.. این همون دلیلیه که ماه سرخ میشه ، بله ملکه خونی..!
فردی تو تاریکی عمارت دنبال راهی بود ولی فقط دور خودش میچرخید اینجوری که معلوم بود چشماش نمیدید
_ اروم به سمتش قدم برداشتم و بهش رسیدم ، دستمو رو شونش گذاشتم و برشگردوندم
_ کجا با این عجله
فرد از دیدن جئون سوپرایز شد ، البته انتظارشو داشت
فرد متقابلش که جئون بود رو نگاه میکرد و حرف نمیزد اینجوری به نفعش بود
_ نگفتی کجا میخواستی بری ؟ فکر کردی باتو بیرون عمارت بزاری همچی تمومه؟
" نمیتونی تا ماه سرخ نگهش داری ، شش ماه مونده
حق با اون بود تا ماه سرخ خیلی مونده تقریبا شش ماهه ، کمی مکث کرد و با هول محکمی برادرش رو انداخت زمین و بالا سرش وایساد
_ تو کجا میخواستی بری هاان؟ تمام مدت زمان داشتی فراریش بدی ، ولی تو همچیو ازش قایم کردی
نگاهشو ار روی صورت برادرش برداشت ب جسم کوچیکی که رو پله ها اروم میلرزید نگاه کرد
لی از روی زمین بلند شد ، نگاهشو داد ب جایی که کوک نگاه میکرد
ات بود .
لی با قدم های بلند و تند به سمت دخترک قدم میزاشت ، بهش رسید میخواست در آغوشش بگیره ولی با بدن بانداژ شده دختر سر جاش خشک شد
دختر با بغض نگاش میکرد و اروم لب زد
+ ت..تو..م..میتونستی..ه..همچیو..بهم..بگی..و...ولی..قایمش...کردی
" متاسفم فکر میکردم دارم همچیو کنترل میکنم ، ل..لطفا تحمل کن یکم دیگه همچی شفاف میشه
لی این حرفو زد و با لبخندی دردناک سعی میکرد بغض تو گلوشو مخفی کنه .
جئون به قیافه لی پوزخندی صدا دار زد و زبونش رو توی دهنش میچرخوند جونگکوک خوب میدونست این قیافه ها و اشک ها همش بخاطر عذاب وجدانشه.
حس عجیبی کل تنشو تسخیر کرد ، بدجوری نگران چیزی که انتظار دخترک و خودشو میکشه بود از یه طرف چجوری شش ماه دخترو نگه میداشت . با ناله ارومی از فکرایی که دیوونش میکردن بیرون اومد و با چشمش دنبال صدا بود ، ات افتاده بود تو بغل لی ، خیلی طول میکشه سیستم ایمنی بدنش دوباره خوب شه باز به این بهونه میشه نگهش داشت.. خودشو به ات رسوند و از بغل لی براید استایل بغلش کرد و ب سمت اتاقش قدم میزاشت ، بیخیال اینکه لی میتونه فرار کنه.
اره این فکر کوک بود ، این داستان فقط شخیصت هاش ات و جئونه
برگزیده های ماه سرخ!
زمانی که ماه ب سرخی خون میرسه و انسانی که خاص ترین خون رو تو بدنش داره انتخاب میکنه.. این همون دلیلیه که ماه سرخ میشه ، بله ملکه خونی..!
۲۴.۶k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.