Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
ₚₐᵣₜ⁴⁹
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
چند دقیقه پیش همون همکلاسیم که قرار شده بود روی یه تحقیق کار کنیم بهم زنک زده بود.
و وقتی که با ناامیدی گفت:
+هیچ منابع به درد بخوری پیدا نکردم خانم لی، شما چیکار کردید تونستید چیزی پیدا کنید؟
ا/ت: راستش هنوز نه....
+وقت کافی نداریم براش.
یهو یاد حرف امروز تهیونگ افتادم که گفته بود "فکر منبع نباش خودم بهت کمک میکنم "
باید ازش کمک میگرفتم.
ا/ت: چیزه فک کنم بتونیم از استاد کیم کمک بگیریم.
+استاد کیم رو میگید فک نکنم کمکمون کنه هااا.
ا/ت: خب راستش استاد کیم با من نسبت فامیلی دارن، فک نکنم جواب رد بده بهمون.
+آها که این طور.... خب پس اگه شماره اش رو دارید بدید تا من باهاشون تماس بگيرم البته اگه مشکلی ندارید....
تهیونگ خوشش نمیومد دانشجو ها شماره ش رو داشته باشه بد نیست یکم اذیتش کنم.
ا/ت: نه مشکلی نیست من شماره ش رو براتون پیامک میکنم.
+ممنون میشم...امیدوارم با کمک استاد کیم تحقیق خوبی ارائه بدیم...
نیشخندی زدم و آروم گفتم:
ا/ت: امیدوارم...
نگاهم تو لپتاپ بود و داشتم درمورد تحقیق سرچ میکردم که گوشیم دوباره زنگ خورد.
گوشیمو برداشتم و به اسم "استاد " خیره شدم.
ناخودآگاه یاد اتفاقات امروز افتادم، چشمام رو بستم و جواب دادم.
تهیونگ: الو خانم ا/ت....
باید اعتراف کنم برخلاف ظاهر پلید و رفتار های زشتش صدای فوقالعاده جذابی داشت.
پوزخندی زدم ، وقتی اینجوری رسمی حرف میزنه یا پیش خانواده اشه یا میترسه که کسی به جز خودم گوشیم رو جواب داده باشه.
ا/ت: بله....
مطمئن که شد با خیال راحت سلام کرد.
تهیونگ: تو شماره منو به هم کلاسیت دادی؟!.
ا/ت: آره خب که چی.
تهیونگ: چرا اینکارو کردی؟!.
ا/ت: به خاطر تحقیق مون مگه خودت نگفتی تو تحقیق کمکم میکنی...
صداش رو کمی بالا برد و با جدیت گفت:
تهیونگ: من به تو گفتم نه به اون الدنگ که یهویی زنگ زده درمورد تحقیق باهم حرف میزنه، یه جوری حرف میزنه که انگار من مجبورم براش توی تحقیق کمک کنم.
ا/ت: جهت یاد آوری من و اون روی یه موضوع کار میکنیم پس کمک به من یعنی کمک به اون....
تهیونگ: یاس!!
دوباره با تحکم اسمم رو گفت، مثل وقت هایی که میخواد منو به خودم بیاره.
ا/ت: من خستم میخوام قطع کنم.
آروم تر و کمی با نگران پرسید:
تهیونگ: حالت خوبه؟!.
فهمیدم داره به امروز اشاره میکنه، تلخ و غمگین پوزخندی زدم.
تهیونگ: فردارو بمون خونه استراحت کن نمیخواد بیای دانشگاه، یه کلاست با منه و یه کلاست هم با آقای هیوک، جزوه تو رو خودم کامل میکنم، مال آقای هیوک رو هم.....
ا/ت: میام.
ₚₐᵣₜ⁴⁹
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
چند دقیقه پیش همون همکلاسیم که قرار شده بود روی یه تحقیق کار کنیم بهم زنک زده بود.
و وقتی که با ناامیدی گفت:
+هیچ منابع به درد بخوری پیدا نکردم خانم لی، شما چیکار کردید تونستید چیزی پیدا کنید؟
ا/ت: راستش هنوز نه....
+وقت کافی نداریم براش.
یهو یاد حرف امروز تهیونگ افتادم که گفته بود "فکر منبع نباش خودم بهت کمک میکنم "
باید ازش کمک میگرفتم.
ا/ت: چیزه فک کنم بتونیم از استاد کیم کمک بگیریم.
+استاد کیم رو میگید فک نکنم کمکمون کنه هااا.
ا/ت: خب راستش استاد کیم با من نسبت فامیلی دارن، فک نکنم جواب رد بده بهمون.
+آها که این طور.... خب پس اگه شماره اش رو دارید بدید تا من باهاشون تماس بگيرم البته اگه مشکلی ندارید....
تهیونگ خوشش نمیومد دانشجو ها شماره ش رو داشته باشه بد نیست یکم اذیتش کنم.
ا/ت: نه مشکلی نیست من شماره ش رو براتون پیامک میکنم.
+ممنون میشم...امیدوارم با کمک استاد کیم تحقیق خوبی ارائه بدیم...
نیشخندی زدم و آروم گفتم:
ا/ت: امیدوارم...
نگاهم تو لپتاپ بود و داشتم درمورد تحقیق سرچ میکردم که گوشیم دوباره زنگ خورد.
گوشیمو برداشتم و به اسم "استاد " خیره شدم.
ناخودآگاه یاد اتفاقات امروز افتادم، چشمام رو بستم و جواب دادم.
تهیونگ: الو خانم ا/ت....
باید اعتراف کنم برخلاف ظاهر پلید و رفتار های زشتش صدای فوقالعاده جذابی داشت.
پوزخندی زدم ، وقتی اینجوری رسمی حرف میزنه یا پیش خانواده اشه یا میترسه که کسی به جز خودم گوشیم رو جواب داده باشه.
ا/ت: بله....
مطمئن که شد با خیال راحت سلام کرد.
تهیونگ: تو شماره منو به هم کلاسیت دادی؟!.
ا/ت: آره خب که چی.
تهیونگ: چرا اینکارو کردی؟!.
ا/ت: به خاطر تحقیق مون مگه خودت نگفتی تو تحقیق کمکم میکنی...
صداش رو کمی بالا برد و با جدیت گفت:
تهیونگ: من به تو گفتم نه به اون الدنگ که یهویی زنگ زده درمورد تحقیق باهم حرف میزنه، یه جوری حرف میزنه که انگار من مجبورم براش توی تحقیق کمک کنم.
ا/ت: جهت یاد آوری من و اون روی یه موضوع کار میکنیم پس کمک به من یعنی کمک به اون....
تهیونگ: یاس!!
دوباره با تحکم اسمم رو گفت، مثل وقت هایی که میخواد منو به خودم بیاره.
ا/ت: من خستم میخوام قطع کنم.
آروم تر و کمی با نگران پرسید:
تهیونگ: حالت خوبه؟!.
فهمیدم داره به امروز اشاره میکنه، تلخ و غمگین پوزخندی زدم.
تهیونگ: فردارو بمون خونه استراحت کن نمیخواد بیای دانشگاه، یه کلاست با منه و یه کلاست هم با آقای هیوک، جزوه تو رو خودم کامل میکنم، مال آقای هیوک رو هم.....
ا/ت: میام.
۵.۰k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.