وقتی مجبوری با خون آشام ازدواج کنی
پارت:۱
مقدمه:سلام من ا/ت هستم امروز تولد ۱۸ سالگیم هست و دانشجو ی رشته ی هنر هستم .پدر و مادرم خیلی چقت پیش مردن حالا من با یکی از هم کلاسی های دانشگاهم توی یک خونه زندگی میکنم اسمش یونا اونم ۱۸ ساللشه ولی یک دوست پسر به نام جین داره .پنج تا دوست خیلی صمیمی دارم اولی هانا یکم شیرین عقله ولی دختر خوبیه دومی امی خیلی با غرور و منطقی سومی جونی کم حرف و ترسو چهارمی ماکیمارو پسر خوبیه ولی یکذره بی اعصابه و پنجمی ناتالی بهترین و صمیمی ترین دوستم
امروز قراره برای جشن تولد ۱۸ سالگی من با دوستام بریم تو یک جنگل کمپ کنیم من چون برای تولدم دیر اقدام کردم دیگه کلبه اجاره ای جایی نمونده بود جز یک جنگل که مردم اهالی نزدیک اونجا میگن یک خاندان سلطنتی از خون آشام ها اونجا زندگی میکنه البته من به اینجور خرافات باور ندارم و میدونم قراره یک شب خیلی عادی و بگذرونیم اما بچه های اکیپ حرف های اونارو باور کردن و حالا ازم خواستن کلی سیر ببرم چون همون مردم میگن خون آشام ها از سیر متنفرن با این حرف باعث میشن یاد زنبور ها بیوفتم که از سیر متنفرن حالا بهتره سریعتر برم تا دیرم نشده و غر غر هاشون شروع نشده از پله ها تند تند میرم پایین
(علامت ا/ت _ علامت یونا +)
_من دیگه رفتم یونا فقط قبل از رفتن باید یکسری قوانین رو چک کنم شیر گاز رو بستی؟
+اره
_چراغای اضافه رو خاموش کردی؟
+اره
_در حیاط پشتی رو قفل کردی؟
+اره
_اشغالارو بردی بیرون؟
+اوففف اره بسه دیگه برووو
_باشه پس خدافظ
+خدانگهدار
یونا یکذره بی مسئولیت چون قبلا تو یک خانواده خیلی پولدار بوده و سر دعوا برای رشته اش باهاشون قهر کرده ولی هنوز مثل اونا رفتار میکنه که با دخل و خرجمون نمیسازه
(زاویه دید :بعد از اینکه ا/ت با اتوبوس رسید اونجا )
(علامت ا/ت + علامت ناتالی _)
+سلام برو بکس چطورید؟
_عالییی به لطف شما یک ساعتههه اینجا حیرونیم چرا دیر اومدی
+جوش نیار جیگر اتوبوس دیر اومد
_این لحن صحبتت عصبیم میکنه
+وی عصبیت نمیکنه
امی:اهمم ببخشید بچه ها بهتر نیست بریم کار های اولیه رو انجام بدیم بعد بحث کنید؟
+_ موافقم
خلاصه رفتیم در کلبه رو باز کردیم توشو چیدیم یکم تر و تمیزش کردیم بعد اومد بیرون و چند تا کنده درخت کوتاه به عنوان صندلی دور یک دایره از سنگ ها گذاشتیم و ماکیمارو هم اتیش رو روشن کرد و شروع کردیم به حرف زدن خندیدن و مارشکلو اب کردن روی اتیش که یهو جونی که رفته بود یکم برای اتیش چوب جمع کنه جیغ خیلی گوش خراش و بلندی زد
امیدوارم لذت برده باشید شرایط پارت بعد:
لایک:۱۰
کامنت:۱۰
میخواستم بیشتر بنویسم جا نداشت
مقدمه:سلام من ا/ت هستم امروز تولد ۱۸ سالگیم هست و دانشجو ی رشته ی هنر هستم .پدر و مادرم خیلی چقت پیش مردن حالا من با یکی از هم کلاسی های دانشگاهم توی یک خونه زندگی میکنم اسمش یونا اونم ۱۸ ساللشه ولی یک دوست پسر به نام جین داره .پنج تا دوست خیلی صمیمی دارم اولی هانا یکم شیرین عقله ولی دختر خوبیه دومی امی خیلی با غرور و منطقی سومی جونی کم حرف و ترسو چهارمی ماکیمارو پسر خوبیه ولی یکذره بی اعصابه و پنجمی ناتالی بهترین و صمیمی ترین دوستم
امروز قراره برای جشن تولد ۱۸ سالگی من با دوستام بریم تو یک جنگل کمپ کنیم من چون برای تولدم دیر اقدام کردم دیگه کلبه اجاره ای جایی نمونده بود جز یک جنگل که مردم اهالی نزدیک اونجا میگن یک خاندان سلطنتی از خون آشام ها اونجا زندگی میکنه البته من به اینجور خرافات باور ندارم و میدونم قراره یک شب خیلی عادی و بگذرونیم اما بچه های اکیپ حرف های اونارو باور کردن و حالا ازم خواستن کلی سیر ببرم چون همون مردم میگن خون آشام ها از سیر متنفرن با این حرف باعث میشن یاد زنبور ها بیوفتم که از سیر متنفرن حالا بهتره سریعتر برم تا دیرم نشده و غر غر هاشون شروع نشده از پله ها تند تند میرم پایین
(علامت ا/ت _ علامت یونا +)
_من دیگه رفتم یونا فقط قبل از رفتن باید یکسری قوانین رو چک کنم شیر گاز رو بستی؟
+اره
_چراغای اضافه رو خاموش کردی؟
+اره
_در حیاط پشتی رو قفل کردی؟
+اره
_اشغالارو بردی بیرون؟
+اوففف اره بسه دیگه برووو
_باشه پس خدافظ
+خدانگهدار
یونا یکذره بی مسئولیت چون قبلا تو یک خانواده خیلی پولدار بوده و سر دعوا برای رشته اش باهاشون قهر کرده ولی هنوز مثل اونا رفتار میکنه که با دخل و خرجمون نمیسازه
(زاویه دید :بعد از اینکه ا/ت با اتوبوس رسید اونجا )
(علامت ا/ت + علامت ناتالی _)
+سلام برو بکس چطورید؟
_عالییی به لطف شما یک ساعتههه اینجا حیرونیم چرا دیر اومدی
+جوش نیار جیگر اتوبوس دیر اومد
_این لحن صحبتت عصبیم میکنه
+وی عصبیت نمیکنه
امی:اهمم ببخشید بچه ها بهتر نیست بریم کار های اولیه رو انجام بدیم بعد بحث کنید؟
+_ موافقم
خلاصه رفتیم در کلبه رو باز کردیم توشو چیدیم یکم تر و تمیزش کردیم بعد اومد بیرون و چند تا کنده درخت کوتاه به عنوان صندلی دور یک دایره از سنگ ها گذاشتیم و ماکیمارو هم اتیش رو روشن کرد و شروع کردیم به حرف زدن خندیدن و مارشکلو اب کردن روی اتیش که یهو جونی که رفته بود یکم برای اتیش چوب جمع کنه جیغ خیلی گوش خراش و بلندی زد
امیدوارم لذت برده باشید شرایط پارت بعد:
لایک:۱۰
کامنت:۱۰
میخواستم بیشتر بنویسم جا نداشت
۴.۱k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.