p4
p4
ویو ا.ت
این پسره کیه ؟ این چرا اینجاس ؟ اهههه ولش کن به من چه که کیه و رفتم تو آشپزخونه داشتم آب میخوردم
ویو لینا
دیدم یکی داره داد میزنم صداش خیلی شبیه کوکی بود رفتم و پشت راهرو قایم شدم که ببینم چه خبره دیدم اون ندیمه جدیده که فک کنم اسمش ا.ت بود و کوکی جونم بهم خوردن کوک داد میزد و ا.ت معذرت خواهی میکرد بعد از چند دقیقه کوک میره شرکت و ا.ت هم میره تو آشپز خونه رفتم دنبال ا.ت دیدم داره آب میخوره رفتم از پشت موهاشو کشیدم
ا.ت : ایییی ، تو کی هستی ، چی کار میکنی ، ولم کن ( کمی داد)
لینا : چرا وقتی داری راه میری جلو پاتو نگاه نمیکنی مگه این عمارت مال توئه تو فقط یه ندیمه ای ( با داد)
ا.ت : درمورد چی حرف میزنی، ولم کن
لینا : خیلی خوب میدونی دارم درمورد چی حرف میزنم ( داد)
لینا، ا.ت رو بر می گردونه و یه سیلی بهش میزنه که اوت میوفته رو زمین و آبی که دستش بود روش میریزه
لینا میره ، ا.ت هم از رو زمین بلند میشه میره تو اتاق و لباسش. و عوض میکنه و میشینه رو تخت
ویو ا.ت
نشسته بودم رو تخت و بغض بدی داخل گلوم بود ، هی با خودم میگفتم چرا منو بخاطر اون پسره زد
همینجور خودم رو سرزنش میکردم که جنی بیدار شد
جنی : چرا یه گوشه نشستی احساس میکنم بغض کردی
ا.ت : یه ندیمه بخاطر اینکه به یه پسر خوردم منو کتک زد
جنی : چرا تو رو زد ؟ اصلا اون پسره کیه ؟
ا.ت : نمیدونم ، هیچکدومو نمیدونم ( با بغض)
خماریییییییی تا ..............
لایک۵ کامنت۱۰
ویو ا.ت
این پسره کیه ؟ این چرا اینجاس ؟ اهههه ولش کن به من چه که کیه و رفتم تو آشپزخونه داشتم آب میخوردم
ویو لینا
دیدم یکی داره داد میزنم صداش خیلی شبیه کوکی بود رفتم و پشت راهرو قایم شدم که ببینم چه خبره دیدم اون ندیمه جدیده که فک کنم اسمش ا.ت بود و کوکی جونم بهم خوردن کوک داد میزد و ا.ت معذرت خواهی میکرد بعد از چند دقیقه کوک میره شرکت و ا.ت هم میره تو آشپز خونه رفتم دنبال ا.ت دیدم داره آب میخوره رفتم از پشت موهاشو کشیدم
ا.ت : ایییی ، تو کی هستی ، چی کار میکنی ، ولم کن ( کمی داد)
لینا : چرا وقتی داری راه میری جلو پاتو نگاه نمیکنی مگه این عمارت مال توئه تو فقط یه ندیمه ای ( با داد)
ا.ت : درمورد چی حرف میزنی، ولم کن
لینا : خیلی خوب میدونی دارم درمورد چی حرف میزنم ( داد)
لینا، ا.ت رو بر می گردونه و یه سیلی بهش میزنه که اوت میوفته رو زمین و آبی که دستش بود روش میریزه
لینا میره ، ا.ت هم از رو زمین بلند میشه میره تو اتاق و لباسش. و عوض میکنه و میشینه رو تخت
ویو ا.ت
نشسته بودم رو تخت و بغض بدی داخل گلوم بود ، هی با خودم میگفتم چرا منو بخاطر اون پسره زد
همینجور خودم رو سرزنش میکردم که جنی بیدار شد
جنی : چرا یه گوشه نشستی احساس میکنم بغض کردی
ا.ت : یه ندیمه بخاطر اینکه به یه پسر خوردم منو کتک زد
جنی : چرا تو رو زد ؟ اصلا اون پسره کیه ؟
ا.ت : نمیدونم ، هیچکدومو نمیدونم ( با بغض)
خماریییییییی تا ..............
لایک۵ کامنت۱۰
۵.۲k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.