دختری که به آرزوهایش دوخته شد...🧸
بعد از سالها❤️
پارت۷(پارت آخر فصل اول)
امیلیویو:
بعدازظهر بود. میخواستم برم سمت خونه. دیدم رزی اولین روزیه که میاد اینجا و از بابای مدرسه میترسه کع پیشش بمونع..🧸بش گفتم
(پايانامیلیویو)
امیلی:رزی؟میخوای بیای خونه ما؟هم درس دوره میکنیم هم تو یکم مرور بر خاطرات میکنی.تازه!مامان که تورو ببینه،کلی ذوق میکنه.
رزی:نهمرسی. هم مامان نمیخواد منو ببینه هم از یونگی میترسم.
امیلی:نه بابا! مامان تازگیا دلش هوای باردار شدن کرده بود. میگف کاش رزیمو نمیدادمش و دلم ۳تا دختر میخواد. پس شاد میشه.یونگی هم دیروز دیدم.اما الان بابا برگشته.بابا هندسام!
رزی:پس میام.
امیلی:یوهووووو!
رزیویو:
وای!باورم نمیشه همچین آجیای خوبی دارم!مینا دیگ زورگو نی و امیلی خیلی مهربونُ کیوتههههه!
(پایانرزیویو)
امیلیویو:
وسطای راه بودیم که دیدم مینا گوشیش زنگ خورد.
(پایانامیلیویو)
میناویو:
داشتیم با رزی و امیلی خوش میگذروندیم(نه اون نه چخِ) که یهو دیدم یونگی لامصب زنگ زد.
(پایانمیناویو)
امیلی:مینا؟کیه؟
مینا:هیشکی!
امیلی:هعی خوداااااا!
مینا:(آروم و یواش)الو؟بله بابا!ها!کوفتزهرمار!من یه زندگی امن و جدید دارم!نیازیم به تو ندارممممم.
یونگی:ها آروم! من باباتم خره! اصن جیسو تورو به ع.نشم حساب نمیکرد. میگفت تورو جای رزی بزارم پرورشگاه و خود جیسو یه بچه ب.ز.ا.د.
اون میخواست بچه از تن خودش باشه. نمیخواست تورو نگهداره.به هر روشی سعی کرد خودشو حامله کنه.(نه اون نه چخِ) عاشق این بود که ۳تا دختر تنی داشته باشه. اما من تهدیدش کردم و گفتم اگ دخترم بره منم میرم. جیسو ازت بدش میاد. اونوقت تو اونروز ورداشتی دخترشو بغل کردی؟آخ آخ از رزی که نگم برات...
مینا:(میپره وسط حرفش) اتفاقا رزی اینجاس.
یونگی:عههههههههههه!
امیلی:(از اونور هی ادا در میاره که نگو چون فکر میکنه جیسو پشت خطه و میخوان جیسو رو سورپرایز کنن)(آروم)نه!نکن!نگو!مامان نمیدونه رز اینجاس!نگوو!
مینا:(قطع میکنه و گریه میکنه)یونگی بود!پدصگ بود!گف ۵دیقه دیگ دم در خونه ماعه!
(رزی فرار میکنه و امیلی میدوعه دنبالش.مینا هم رو زمین دراز میکشه و جیغ میزنه و گریه میکنه و برای همین جماعت دورش جمع میشن و ازش فیلم میگیرن)
جیسو ویو:
داشتم اخبار نگا میکردم که یهو مینا رو دیدم.داش جیغ میزد که آبجیم در خطره.داش میگف آجی رُ... که صدا قطع شد و تلویزیون سوخت. وای نکنه امیلی در خطره! باید...
گایز فصلهامون خیلی زیادن!
این پارت تامامممممم❤️
پارت۷(پارت آخر فصل اول)
امیلیویو:
بعدازظهر بود. میخواستم برم سمت خونه. دیدم رزی اولین روزیه که میاد اینجا و از بابای مدرسه میترسه کع پیشش بمونع..🧸بش گفتم
(پايانامیلیویو)
امیلی:رزی؟میخوای بیای خونه ما؟هم درس دوره میکنیم هم تو یکم مرور بر خاطرات میکنی.تازه!مامان که تورو ببینه،کلی ذوق میکنه.
رزی:نهمرسی. هم مامان نمیخواد منو ببینه هم از یونگی میترسم.
امیلی:نه بابا! مامان تازگیا دلش هوای باردار شدن کرده بود. میگف کاش رزیمو نمیدادمش و دلم ۳تا دختر میخواد. پس شاد میشه.یونگی هم دیروز دیدم.اما الان بابا برگشته.بابا هندسام!
رزی:پس میام.
امیلی:یوهووووو!
رزیویو:
وای!باورم نمیشه همچین آجیای خوبی دارم!مینا دیگ زورگو نی و امیلی خیلی مهربونُ کیوتههههه!
(پایانرزیویو)
امیلیویو:
وسطای راه بودیم که دیدم مینا گوشیش زنگ خورد.
(پایانامیلیویو)
میناویو:
داشتیم با رزی و امیلی خوش میگذروندیم(نه اون نه چخِ) که یهو دیدم یونگی لامصب زنگ زد.
(پایانمیناویو)
امیلی:مینا؟کیه؟
مینا:هیشکی!
امیلی:هعی خوداااااا!
مینا:(آروم و یواش)الو؟بله بابا!ها!کوفتزهرمار!من یه زندگی امن و جدید دارم!نیازیم به تو ندارممممم.
یونگی:ها آروم! من باباتم خره! اصن جیسو تورو به ع.نشم حساب نمیکرد. میگفت تورو جای رزی بزارم پرورشگاه و خود جیسو یه بچه ب.ز.ا.د.
اون میخواست بچه از تن خودش باشه. نمیخواست تورو نگهداره.به هر روشی سعی کرد خودشو حامله کنه.(نه اون نه چخِ) عاشق این بود که ۳تا دختر تنی داشته باشه. اما من تهدیدش کردم و گفتم اگ دخترم بره منم میرم. جیسو ازت بدش میاد. اونوقت تو اونروز ورداشتی دخترشو بغل کردی؟آخ آخ از رزی که نگم برات...
مینا:(میپره وسط حرفش) اتفاقا رزی اینجاس.
یونگی:عههههههههههه!
امیلی:(از اونور هی ادا در میاره که نگو چون فکر میکنه جیسو پشت خطه و میخوان جیسو رو سورپرایز کنن)(آروم)نه!نکن!نگو!مامان نمیدونه رز اینجاس!نگوو!
مینا:(قطع میکنه و گریه میکنه)یونگی بود!پدصگ بود!گف ۵دیقه دیگ دم در خونه ماعه!
(رزی فرار میکنه و امیلی میدوعه دنبالش.مینا هم رو زمین دراز میکشه و جیغ میزنه و گریه میکنه و برای همین جماعت دورش جمع میشن و ازش فیلم میگیرن)
جیسو ویو:
داشتم اخبار نگا میکردم که یهو مینا رو دیدم.داش جیغ میزد که آبجیم در خطره.داش میگف آجی رُ... که صدا قطع شد و تلویزیون سوخت. وای نکنه امیلی در خطره! باید...
گایز فصلهامون خیلی زیادن!
این پارت تامامممممم❤️
۱.۸k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.