دوباره خونه غرق در نور شده بود،،
دوباره خونه غرق در نور شده بود،،
همه خوشحال بودند و بیقرار،،خوشحال از به دنیا آمدن اولین دختر خانواده و بیقرار از بیقراری های نوزاد،،
نوزاد حتی چشمانش را باز نمیکرد و مدام گریه میکرد،، دست به دست نوزاد را میچرخاندند و آرام نمیگرفت،، کوچکترین عضو خانواده یه گوشه ای فقط نظاره گر ماجرا بود،،ولی انگار با چشمانش فریاد میزد،،حالا دیگه نوبت من است،،خواهرم را به من دهید،،
نوزاد را در آغوشش گذاشتند،،گویی آب بر آتش ریخته باشند،،نوزاد آرام گرفت و چشمانش را رو به دنیایش باز کرد،،
دنیای خواهر کوچولو از بدو تولد،داداش ش بود،،اصلا عشق این خواهر برادر با همه قواعد دنیا فرق میکرد،، خدا عشق این خواهر و برادر رو جور دیگه ای آفریده بود،،
برادر زل زده بود به چشمان خواهر،،اشک تو چشمای خوشگل برادر برق میزد،،کی میدونه ، شاید داشت سرنوشت شون رو توی چشمای خواهر نگاه میکرد،،شاید داشت به خواهر قول جبران کردن میداد
از قضا برادر جبران هم کرد ،، کی ؟؟
زینب«س»کنار نعش برادر آمد،،تنها چیزی که سرپا نگه ش داشته بود،،یادگارهای برادر بود،،عرضه داشت : برادر،، نمیدونم باید بمانم سایه بان پیکرت باشم یا بروم و همسفر سر ت بشم،،که زخم شلاق او را یاد طفلان برادر انداخت،،آهی کشید و راهی شد،،
به شهر کوفه رسیدند،،ازدحام زیادی رقص کنان و پای کوبان منتظر تماشای اسرا بودند،،زینب«س»کوه صبر بود ولی خدای عفت و حیا هم بود،،
تحمل تکه تکه شدن برادرانش رو داشت اما نگاه های نامردمان رو نه،،
زینبی«س»که حتی در جوانی اش همسایه ها از وجودش بی خبر بودند حالا باید بدون نقاب بر چهره در انظار عموم حاضر میشد،،
( امام زمان عج من رو ببخشه،،خاک بر دهانم)
زینب«س»چشم بر سر بریده ی برادر روی نیزه دوخته بود و آرزوی مرگ داشت نگاه نامحرمان او را یاد تیر های حرمله می انداخت،،که چشمان برادر بر روی نیزه رو به زینب«س»باز شد،،انگار برادر قصد جبران اولین نگاه خواهر را داشت،،سر بریده ی برادر شروع به خواندن قرآن کرد،،با بلندترین و زیباترین لحن ممکن،،نگاه ها همه به سوی قاری قرآن رفت،،برادر همه ی نگاه ها رو به خودش جلب کرد،،حتی سنگ ها و چوب نی ها هم نتوانستند جلوی قرائت سر بریده را بگیرند،،تا جایی که مجبور شدند کاروان را به سرعت حرکت دهند و از ازدحام خارج کنند
در کاخ یزیدِ ملعون،،برادر یک بار دیگر برای منحرف کردن نگاه سگ مستانِ عالم دست به جبران زد،،این بار جبران کردن نگاه خواهر تاوان سنگین تری داشت،،
یزید انقدر با کعب نی بر لبان برادر زد که طبق مقاتل لبان حضرت شاه ، بُریده بریده ریخت
اما برادر فقط به اولین نگاه خواهر می اندیشید
#اللهمعجللولیکالفرج
#تجلیِحضرتعقیلة
#عاشقانهترین
#تاوانعشق
#حضرتارباب
همه خوشحال بودند و بیقرار،،خوشحال از به دنیا آمدن اولین دختر خانواده و بیقرار از بیقراری های نوزاد،،
نوزاد حتی چشمانش را باز نمیکرد و مدام گریه میکرد،، دست به دست نوزاد را میچرخاندند و آرام نمیگرفت،، کوچکترین عضو خانواده یه گوشه ای فقط نظاره گر ماجرا بود،،ولی انگار با چشمانش فریاد میزد،،حالا دیگه نوبت من است،،خواهرم را به من دهید،،
نوزاد را در آغوشش گذاشتند،،گویی آب بر آتش ریخته باشند،،نوزاد آرام گرفت و چشمانش را رو به دنیایش باز کرد،،
دنیای خواهر کوچولو از بدو تولد،داداش ش بود،،اصلا عشق این خواهر برادر با همه قواعد دنیا فرق میکرد،، خدا عشق این خواهر و برادر رو جور دیگه ای آفریده بود،،
برادر زل زده بود به چشمان خواهر،،اشک تو چشمای خوشگل برادر برق میزد،،کی میدونه ، شاید داشت سرنوشت شون رو توی چشمای خواهر نگاه میکرد،،شاید داشت به خواهر قول جبران کردن میداد
از قضا برادر جبران هم کرد ،، کی ؟؟
زینب«س»کنار نعش برادر آمد،،تنها چیزی که سرپا نگه ش داشته بود،،یادگارهای برادر بود،،عرضه داشت : برادر،، نمیدونم باید بمانم سایه بان پیکرت باشم یا بروم و همسفر سر ت بشم،،که زخم شلاق او را یاد طفلان برادر انداخت،،آهی کشید و راهی شد،،
به شهر کوفه رسیدند،،ازدحام زیادی رقص کنان و پای کوبان منتظر تماشای اسرا بودند،،زینب«س»کوه صبر بود ولی خدای عفت و حیا هم بود،،
تحمل تکه تکه شدن برادرانش رو داشت اما نگاه های نامردمان رو نه،،
زینبی«س»که حتی در جوانی اش همسایه ها از وجودش بی خبر بودند حالا باید بدون نقاب بر چهره در انظار عموم حاضر میشد،،
( امام زمان عج من رو ببخشه،،خاک بر دهانم)
زینب«س»چشم بر سر بریده ی برادر روی نیزه دوخته بود و آرزوی مرگ داشت نگاه نامحرمان او را یاد تیر های حرمله می انداخت،،که چشمان برادر بر روی نیزه رو به زینب«س»باز شد،،انگار برادر قصد جبران اولین نگاه خواهر را داشت،،سر بریده ی برادر شروع به خواندن قرآن کرد،،با بلندترین و زیباترین لحن ممکن،،نگاه ها همه به سوی قاری قرآن رفت،،برادر همه ی نگاه ها رو به خودش جلب کرد،،حتی سنگ ها و چوب نی ها هم نتوانستند جلوی قرائت سر بریده را بگیرند،،تا جایی که مجبور شدند کاروان را به سرعت حرکت دهند و از ازدحام خارج کنند
در کاخ یزیدِ ملعون،،برادر یک بار دیگر برای منحرف کردن نگاه سگ مستانِ عالم دست به جبران زد،،این بار جبران کردن نگاه خواهر تاوان سنگین تری داشت،،
یزید انقدر با کعب نی بر لبان برادر زد که طبق مقاتل لبان حضرت شاه ، بُریده بریده ریخت
اما برادر فقط به اولین نگاه خواهر می اندیشید
#اللهمعجللولیکالفرج
#تجلیِحضرتعقیلة
#عاشقانهترین
#تاوانعشق
#حضرتارباب
۳.۳k
۲۸ آبان ۱۴۰۲