فیک بد بوی ⛓پارت¹⁹
راوی
بچه ها از استخر اومدن و هرکی رفت تو اتاق خودش تا لباس عوض کنه و اینا.
جیمین ویو
از حموم که اومدم با ا.ت مواجه شدم که نشسته رو تختو به یه جا خیره شده داشت به چیزی فک میکرد .اما چی؟؟؟
جیمین:میگم که ا.ت میخوام لباس بپوشم
ا.ت:..............
جیمین:ا.ت
ا.ت:..............
جیمین:کیم ا.تتتتتتتت
ا.ت :ه....ه....هان.؟ب....بله؟؟؟؟ب.....با م...منی؟
جیمین:میگم که میخوام لباس عوض کنم
ا.ت:اها خب من نگا نمیکنم
جیمین: باشه
ا.ت:راحتی؟اگه راحت نیستی من برم
جیمین:ن...نه ن...نه من که مشکلی ندارم اما گفتم تو شاید م.......مشکل داش....داشته باشی.
ا.ت:نه نگا نمیکنم.اوکیه
جیمین:اوهوم
(جیمین لباسشو عوض کرد و رفت نشست رو تخت کنار ا.ت)
جیمین:خب خب خانوم چیشده تو فکری
ا.ت:هان؟؟؟نه.....چیزی نیست.
جیمین:نه چیزی هست
ا.ت: نه بابا همه چی خوبه
جیمین:ولی شاید این وسطا یه چیزی هست که اذیت کنه؟؟؟هوم؟؟؟
ا.ت: نه اذیت که نه.......واییییی نمیدونممممم
جیمین:میتونی حرف بزنی؟
ا.ت:...........
جیمین:نمیخوای حرف بزنی؟
ا.ت:......وای جیمیناااا نمیدونم نمیدونم نمیدونمممممممممم مث خلو چلا شدم به خدااا
جیمین:پس موضوعیه که نمیتونی راجبش حرف بزنی با من؟
ا.ت: با هیچکس نمیتونم فقط تو نه با هیچکس نمیتونم حرف بزنم اصلا حالم خوب نیس .
نمیدونم چمه البته یه دلیلی داره که ذوق زده شدم یه احساس دیگه هم دارم خیلی بیان کردنش سخته.(هعی ادمینتون سینگله ولی عاشقه🥲🥲🥲)
جیمین:اووووو منم همچین حسی دارم.
ا.ت:و.............(با باز شدن در حرفش نصفه موند)
لایک؟
کامنت؟
بچه ها از استخر اومدن و هرکی رفت تو اتاق خودش تا لباس عوض کنه و اینا.
جیمین ویو
از حموم که اومدم با ا.ت مواجه شدم که نشسته رو تختو به یه جا خیره شده داشت به چیزی فک میکرد .اما چی؟؟؟
جیمین:میگم که ا.ت میخوام لباس بپوشم
ا.ت:..............
جیمین:ا.ت
ا.ت:..............
جیمین:کیم ا.تتتتتتتت
ا.ت :ه....ه....هان.؟ب....بله؟؟؟؟ب.....با م...منی؟
جیمین:میگم که میخوام لباس عوض کنم
ا.ت:اها خب من نگا نمیکنم
جیمین: باشه
ا.ت:راحتی؟اگه راحت نیستی من برم
جیمین:ن...نه ن...نه من که مشکلی ندارم اما گفتم تو شاید م.......مشکل داش....داشته باشی.
ا.ت:نه نگا نمیکنم.اوکیه
جیمین:اوهوم
(جیمین لباسشو عوض کرد و رفت نشست رو تخت کنار ا.ت)
جیمین:خب خب خانوم چیشده تو فکری
ا.ت:هان؟؟؟نه.....چیزی نیست.
جیمین:نه چیزی هست
ا.ت: نه بابا همه چی خوبه
جیمین:ولی شاید این وسطا یه چیزی هست که اذیت کنه؟؟؟هوم؟؟؟
ا.ت: نه اذیت که نه.......واییییی نمیدونممممم
جیمین:میتونی حرف بزنی؟
ا.ت:...........
جیمین:نمیخوای حرف بزنی؟
ا.ت:......وای جیمیناااا نمیدونم نمیدونم نمیدونمممممممممم مث خلو چلا شدم به خدااا
جیمین:پس موضوعیه که نمیتونی راجبش حرف بزنی با من؟
ا.ت: با هیچکس نمیتونم فقط تو نه با هیچکس نمیتونم حرف بزنم اصلا حالم خوب نیس .
نمیدونم چمه البته یه دلیلی داره که ذوق زده شدم یه احساس دیگه هم دارم خیلی بیان کردنش سخته.(هعی ادمینتون سینگله ولی عاشقه🥲🥲🥲)
جیمین:اووووو منم همچین حسی دارم.
ا.ت:و.............(با باز شدن در حرفش نصفه موند)
لایک؟
کامنت؟
۲۴.۱k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.