((عشق قشنگ من)) پارت 9
((عشق قشنگ من)) پارت 9
دیانا :واستا ارسلان اون فروشگاه رو نگاه کن چقدر خشکلع
# ارسلان
واستادم رفتیم داخل فروشگاه از سیر تا پیاز وسایل خونه رو گرفت دختر باسلیقه هم است بعد خرید یه ماشین بار گرفتم فرستادم ویلا خودم بعد رفتم دیانا رو رسوندن خونه رفتم پی کارام
# #دیانا
منو رسوند خونه خیلی حس بدی داشتم قراره چخ اتفاقی بیفته بیشتر نگران دوچیز بودم اینکه رضایت ندن یا ارسلان منو طلاق نده این فکر داشت دیونم میکرد داشتم میرفتم خونهخ خودم به یه دختره
مهشاد:عه
دیانا :ببخشید اصلا هواسم نبود
مهشاد :اشکالی نداره
مهشاد :من مهشادم
دیانا :من دیانا🤝🏻
مهشاد:خشبختم
دیانا :همچنین میشه برای معذرت بستنی مهمونت کنم
مهشاد :آره وقت دارم
##دیانا
رفتیم بستنی بخوریم کلی باهاش حرف زدم کل زندگیمو براش تعریف کردم اونم گوش داد
##مهشاد
دختر با مزه ای بود داستان زندگیش خیلی دردناک بود دلم براش سوخت خیلی مظلومه بود
مهشاد :دیانا عزیزم من باید برم کاری داشتی زنگ بزن باشه
دیانا :باشه گلم خدافز
مهشاد :خدافز
# #دیانا
رفتم خونه که........
دیانا :واستا ارسلان اون فروشگاه رو نگاه کن چقدر خشکلع
# ارسلان
واستادم رفتیم داخل فروشگاه از سیر تا پیاز وسایل خونه رو گرفت دختر باسلیقه هم است بعد خرید یه ماشین بار گرفتم فرستادم ویلا خودم بعد رفتم دیانا رو رسوندن خونه رفتم پی کارام
# #دیانا
منو رسوند خونه خیلی حس بدی داشتم قراره چخ اتفاقی بیفته بیشتر نگران دوچیز بودم اینکه رضایت ندن یا ارسلان منو طلاق نده این فکر داشت دیونم میکرد داشتم میرفتم خونهخ خودم به یه دختره
مهشاد:عه
دیانا :ببخشید اصلا هواسم نبود
مهشاد :اشکالی نداره
مهشاد :من مهشادم
دیانا :من دیانا🤝🏻
مهشاد:خشبختم
دیانا :همچنین میشه برای معذرت بستنی مهمونت کنم
مهشاد :آره وقت دارم
##دیانا
رفتیم بستنی بخوریم کلی باهاش حرف زدم کل زندگیمو براش تعریف کردم اونم گوش داد
##مهشاد
دختر با مزه ای بود داستان زندگیش خیلی دردناک بود دلم براش سوخت خیلی مظلومه بود
مهشاد :دیانا عزیزم من باید برم کاری داشتی زنگ بزن باشه
دیانا :باشه گلم خدافز
مهشاد :خدافز
# #دیانا
رفتم خونه که........
۵.۷k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.