18p
پرش زمانی میزنم به یک ماه بعد روز قرار برایت و جی کی
جی کی ویو:
نگاه به ساعت کردم: 6:58 مین..فاکبایدآمادهبشمزودتر..
بهسمتحمومقدمبرداشتمویهدوش۱۰مینیگرفتم
وقطعاالانبایداستایلموانتخابمیکردم
استایلدارکورسمی؟قرارکارینیستکه
کلاسیک؟نهمگهمیخوامبادوستدخترمبرمدیت
اوم...این خوبه...کتوشلوارمخملیبهرنگ قرمز زرشکی
اره همینو میپوشم
موهامو خشک کردم و لباسو پوشیدم(اسلاید دو اسلاید یکم استایل برایت)
کفشمم یه کفش مشکی براق بود.
انگشت قرمزمو انداختم
از عطر تلخم زدم
موهامو به سمت پشت هدایت کردم
چه دخترکُش شدم
خب بسه دیگه
از اتاق خارج شدم از پله ها پایین اومدم
از در سالن اصلی هم خارج شدم و به سمت ماشینم رفتم
وارد ماشین شدم
ادرس رو به راننده شخصیم گفتم
شروع کرد به حرکت
توی این فرصت نگاهی به گوشیم انداختم.
ساعت 29 :7 مین
یه ده مین طول میکشه برسیم
ولی دیر نکردم
صفحه چت رز و باز کردم:
Jk : بچه
Ros:چی؟
Jk:منظورمبیگگرلبود
Ros: عاها...
Jk:یه سوال ، از من بدت میاد؟
Ros:اره
Jk: حداقل به دروغ یه نهیی...یه چیزی
Ros: من خیلی رو راستم متاسفانه
Jk: از خواهرم شانس نیاواردیم
Ros: همچنین من که از برادرم شانس نیاواردم
Jk: حالا جدی چرا از من بدت میاد؟
Ros:کصخلی؟معلومه که نه..ازت بدم میومد ولی الان فرق میکنه
Jk:عه؟ بوسه پرنس تاثیر گذار بوده پس
Ros: ودف؟ کیو میگی
Jk: شوهر خواهرمو
Ros: برایتومیگی؟بوسه؟
Jk: پرنس سوار بر اسب سفید ببوسسسسس
Ros: عوضییییییییییییلنبننقثنثننثثنثنثیمین بس کنننننن
Jk:اجازه مرخص شدن به این بنده حقیر رو میدید ؟
Ros: بای
Jk: بی ادب یه حرفی یه چیزی
Ros: انتظار داری بگم نه داداشی نروووو
Jk: منطقی بود خب میبینمت، فعلا
Ros: فعلا
.....
تک خنده ای کردم...که صدای راننده باعث شد از گوشی بیرون بیام
راننده:قربان همین رستورانه ؛ من ماشینو توی پارکینگ رستوران پارک میکنم
جی کی: همینجا پیاده ام کن پس
راننده : چشم
ماشین ایستاد ، راننده پیاده شد و در ماشینو برای جی کی باز کرد و بعدشم سوار ماشین شد و به سمت پارکینگ رفت
جی کی وارد رستوران شد و با چشماش دنبال برایت گشت که بعد چند مین پیداش کرد...
به سمت میزشون راهی شد..
به میز که رسید لبخندی زد و لب زد: بابت تاخیر عذر میخوام جنابپارامانترا.
در جواب برایت لبخندی زد و گفت:منم تازه رسیدم مصترجئون،درسته؟
جی کی:بله،میتونی جی کی صدام کنی،نمیخوام خیلی رسمی باشی باهام؛میخوام دوست باشیم.(باور کنید منم برگام ریخته خودم موندم)
برایت لبخندی زد و گفت:البته.
گارسون به سمت میزشون اومد: چیزی میل دارید؟
جی کی: یک اسپرسو لطفا
برایت: لطفا کافیمیکس
گارسون سفارشا رو نوشت و از میز دور شد..
برایت:خب..مایل به اشنایی بیشتر هستی؟
جی کی: حتما.جئون جونگ کوک..26 سال
برایت : برایت آکیرا پارامانترا..24 سال..خوشبختم(سناشون دقیق یادم نیست اگر اشتباه گفتم تو کامنتا بگید بهم)
جی کی: من برادر رزالینم و منم خوشبختم
برایت: جدی؟تاحالا چیزی ازت بهم نگفته بود
جی کی: در کل...رز شخصیت خیلی پیچیده داره و چند بعدیه...به سختی میتونی خودشو اطرافیانش رو بشناسی...چون درموردشون زیاد صحبت نمیکنه..
برایت:اینو بشدت قبول دارم..اولین بار کجا منو دیدی؟
جی کی: یه عکس از تو و رز بود...منم ازش پرسیدم و بهم گفت..(اره جون عمت)
برایت:عالیه بشدت
توی این ملاقات جی کی و برایت خیلی صمیمی تر از انتظار جفتشون شدن ..
جی کی ویو:
نگاه به ساعت کردم: 6:58 مین..فاکبایدآمادهبشمزودتر..
بهسمتحمومقدمبرداشتمویهدوش۱۰مینیگرفتم
وقطعاالانبایداستایلموانتخابمیکردم
استایلدارکورسمی؟قرارکارینیستکه
کلاسیک؟نهمگهمیخوامبادوستدخترمبرمدیت
اوم...این خوبه...کتوشلوارمخملیبهرنگ قرمز زرشکی
اره همینو میپوشم
موهامو خشک کردم و لباسو پوشیدم(اسلاید دو اسلاید یکم استایل برایت)
کفشمم یه کفش مشکی براق بود.
انگشت قرمزمو انداختم
از عطر تلخم زدم
موهامو به سمت پشت هدایت کردم
چه دخترکُش شدم
خب بسه دیگه
از اتاق خارج شدم از پله ها پایین اومدم
از در سالن اصلی هم خارج شدم و به سمت ماشینم رفتم
وارد ماشین شدم
ادرس رو به راننده شخصیم گفتم
شروع کرد به حرکت
توی این فرصت نگاهی به گوشیم انداختم.
ساعت 29 :7 مین
یه ده مین طول میکشه برسیم
ولی دیر نکردم
صفحه چت رز و باز کردم:
Jk : بچه
Ros:چی؟
Jk:منظورمبیگگرلبود
Ros: عاها...
Jk:یه سوال ، از من بدت میاد؟
Ros:اره
Jk: حداقل به دروغ یه نهیی...یه چیزی
Ros: من خیلی رو راستم متاسفانه
Jk: از خواهرم شانس نیاواردیم
Ros: همچنین من که از برادرم شانس نیاواردم
Jk: حالا جدی چرا از من بدت میاد؟
Ros:کصخلی؟معلومه که نه..ازت بدم میومد ولی الان فرق میکنه
Jk:عه؟ بوسه پرنس تاثیر گذار بوده پس
Ros: ودف؟ کیو میگی
Jk: شوهر خواهرمو
Ros: برایتومیگی؟بوسه؟
Jk: پرنس سوار بر اسب سفید ببوسسسسس
Ros: عوضییییییییییییلنبننقثنثننثثنثنثیمین بس کنننننن
Jk:اجازه مرخص شدن به این بنده حقیر رو میدید ؟
Ros: بای
Jk: بی ادب یه حرفی یه چیزی
Ros: انتظار داری بگم نه داداشی نروووو
Jk: منطقی بود خب میبینمت، فعلا
Ros: فعلا
.....
تک خنده ای کردم...که صدای راننده باعث شد از گوشی بیرون بیام
راننده:قربان همین رستورانه ؛ من ماشینو توی پارکینگ رستوران پارک میکنم
جی کی: همینجا پیاده ام کن پس
راننده : چشم
ماشین ایستاد ، راننده پیاده شد و در ماشینو برای جی کی باز کرد و بعدشم سوار ماشین شد و به سمت پارکینگ رفت
جی کی وارد رستوران شد و با چشماش دنبال برایت گشت که بعد چند مین پیداش کرد...
به سمت میزشون راهی شد..
به میز که رسید لبخندی زد و لب زد: بابت تاخیر عذر میخوام جنابپارامانترا.
در جواب برایت لبخندی زد و گفت:منم تازه رسیدم مصترجئون،درسته؟
جی کی:بله،میتونی جی کی صدام کنی،نمیخوام خیلی رسمی باشی باهام؛میخوام دوست باشیم.(باور کنید منم برگام ریخته خودم موندم)
برایت لبخندی زد و گفت:البته.
گارسون به سمت میزشون اومد: چیزی میل دارید؟
جی کی: یک اسپرسو لطفا
برایت: لطفا کافیمیکس
گارسون سفارشا رو نوشت و از میز دور شد..
برایت:خب..مایل به اشنایی بیشتر هستی؟
جی کی: حتما.جئون جونگ کوک..26 سال
برایت : برایت آکیرا پارامانترا..24 سال..خوشبختم(سناشون دقیق یادم نیست اگر اشتباه گفتم تو کامنتا بگید بهم)
جی کی: من برادر رزالینم و منم خوشبختم
برایت: جدی؟تاحالا چیزی ازت بهم نگفته بود
جی کی: در کل...رز شخصیت خیلی پیچیده داره و چند بعدیه...به سختی میتونی خودشو اطرافیانش رو بشناسی...چون درموردشون زیاد صحبت نمیکنه..
برایت:اینو بشدت قبول دارم..اولین بار کجا منو دیدی؟
جی کی: یه عکس از تو و رز بود...منم ازش پرسیدم و بهم گفت..(اره جون عمت)
برایت:عالیه بشدت
توی این ملاقات جی کی و برایت خیلی صمیمی تر از انتظار جفتشون شدن ..
۲۱.۰k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.