کم کم نفسش به شماره می افتد…
کم کم نفسش به شماره می افتد…
_مادرم از صبح بارها از هوش رفته ای…
چه شده جانم به فدایت؟
باز پهلویت درد میکند؟
آخ مادرم!رنگ به صورت زیبایت نمانده!
مادرم!دلم آغوش تو را میخواهد!
نمیخواهی به موهای زینبت شانه ای بزنی؟
مادر؟
مادرم؟
مادرجان؟
برادرم حسن تب کرده…
حسین گوشه گیر شده!
پدر را نگویم بهتر است!
یه نگاه به در میکند و یک نگاه به آسمان!
زیر لب چیزی میگوید و اشک بر صورتش جاری میشود!
نمیدانم چرا محاسنش اینقدر زود سفید شده!
آه!
مادرم؟
چرا جوابی نمیدهی؟؟
آغوش گرمت رو به سردی میرود!
مادر جان!
راستی بابا میخ خونی پشت در را از دیوار دراورده!
راستش را بخواهی دلم برای صدای خنده هایش تنگ شده!
مادرجان؟
چقدر شبیه لحظات آخر عمر پدربزرگ شده ای!!
مادر؟؟
مادر؟؟
مادر؟؟
بازکن چشم هایت را!
مادر؟
فایده ای ندارد عمه ی سادات!
صدا نکنید مادر را!
این تازه شروعش بود!
حالاحالاها مانده!
محراب خونین،تکه تکه شدن جگر حسن،کربلا وحسین و تمام محرم هایتان…
آخ بانو!
خدا صبرتان بدهد!بعدگذشت قرن هاهنوزهم غم های شما تمام نشده!
هنوزمهدی مانده!
خدا رحم کند!
عزیزدل علی!بترکانید بغض خودرا!میترسم اینهمه غم روی هم تلنبار شود و کار دستمان بدهد!
جانم به فدایتان…
بس است بی قراری!
بس است…
صدانکنید مادر را…!
لعن الله قاتلیک یا ام ابیها(سلام الله علیها)
اللهم صل علی محمد و آل محمد
_مادرم از صبح بارها از هوش رفته ای…
چه شده جانم به فدایت؟
باز پهلویت درد میکند؟
آخ مادرم!رنگ به صورت زیبایت نمانده!
مادرم!دلم آغوش تو را میخواهد!
نمیخواهی به موهای زینبت شانه ای بزنی؟
مادر؟
مادرم؟
مادرجان؟
برادرم حسن تب کرده…
حسین گوشه گیر شده!
پدر را نگویم بهتر است!
یه نگاه به در میکند و یک نگاه به آسمان!
زیر لب چیزی میگوید و اشک بر صورتش جاری میشود!
نمیدانم چرا محاسنش اینقدر زود سفید شده!
آه!
مادرم؟
چرا جوابی نمیدهی؟؟
آغوش گرمت رو به سردی میرود!
مادر جان!
راستی بابا میخ خونی پشت در را از دیوار دراورده!
راستش را بخواهی دلم برای صدای خنده هایش تنگ شده!
مادرجان؟
چقدر شبیه لحظات آخر عمر پدربزرگ شده ای!!
مادر؟؟
مادر؟؟
مادر؟؟
بازکن چشم هایت را!
مادر؟
فایده ای ندارد عمه ی سادات!
صدا نکنید مادر را!
این تازه شروعش بود!
حالاحالاها مانده!
محراب خونین،تکه تکه شدن جگر حسن،کربلا وحسین و تمام محرم هایتان…
آخ بانو!
خدا صبرتان بدهد!بعدگذشت قرن هاهنوزهم غم های شما تمام نشده!
هنوزمهدی مانده!
خدا رحم کند!
عزیزدل علی!بترکانید بغض خودرا!میترسم اینهمه غم روی هم تلنبار شود و کار دستمان بدهد!
جانم به فدایتان…
بس است بی قراری!
بس است…
صدانکنید مادر را…!
لعن الله قاتلیک یا ام ابیها(سلام الله علیها)
اللهم صل علی محمد و آل محمد
۳.۴k
۰۴ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.