part 37

#part_37
#رها
بعد اینکه نازی رفت پیش مبین منو فریالم رفتیم تا فریال خرید کنه
خدا وکیلی عجب گیری افتادم
چهار ساعته میخواد یه لباس بخره
هنوز که هنوز از هیچی خوشش نیومده
رها-فریال جان عمت یکی بخر بریم چلاقم کردی ویلچر لازم شدم
فریال-کم حرف بزن دارم آمادت میکنم که بعد عمل اگه با دوست دخترت رفتی خرید آماده باشی من انقدر صبر دارم دیدی یه وقت اون دختره همون جا ولت کرد رفت
رها-حجی دوس دختر چیه؟ تتها دخترایی که ور دل منن یه تویی که رل داری یکیم نازیه که اونم تا الان دیگه سینگل نمونده
فریال-سینگل بگوری دیگه باید آدمت کنم اینطور نمیشه
رها-خدایا بیا منو بخور
درحال غر زدن بودم که گوشیم زنگ خورد
با دیدن اسم طاها خر ذوق شدم
دو روز بود که صداشو نشنیده بودم
البته بماند که ویسا قبلیشو تو این مدت گوش میکردم😐
چل شدم کلا
رها-سلام...خوبی
طاها-سلام...مرس تو چطوری
رها-افتضاح
طاها-چیشده؟حالت خوبه؟چیزیت نشد که؟نکنه اون عمت باز رفته رو مخت؟ میخوای برم جرش بدم
رها-طاهاااا
طاها-جانم
با این حرفش زبونم بند اومد
لعنتی من چرا اینطوری میشم هی
طاها-رها چیشده بگو دیگه نصف جونم کردی
رها-چیزی نشده فقط با فریال اومدم خرید
طاها-اوه شت این که بدتر از همست😐
رها-نگو توهم تجربش کردی
طاها-دفعه آخری که باهاش رفتم خرید مجبور شدم برای فرار کردن از دستش چادر سر کنم تا منو نبینه بتونم در برم 😔😂
رها-یعنی تا این حد؟ 😂😂
طاها-کجاشو دیدی الان داره برای بار اول مراعاتتو میکنه
رها-شت به فاک رفتم پس
طاها-نترس تا طاها جونتو داری غم نداری که خودم نجاتت میدم
رها-چطور؟
طاها-میفهمی....کاری نداری؟
رها-ن....خدافظ
طاها-فعلا
#شکلات_تلخ