ادامه رمان
ادامه رمان
#رمان #عروس_فراری
#پارت9
اگه عروسش رو نبريم ، حاليتونه ؟
مسيح مي خواد برگرده كه من قدمي جلوتر ميرم و صوررتم رو توي سينه ش قايم ميكنم ...
مي لرزم و مي دونم اون
آقايي كه اونا ازش حرف ميزنن اگه پيدام كنه نفسم به دوم نرسيده از هستي ساقطم ميكنه
بابت اين فرار اونم تو شب
عروسي جلوي مهموناي گردن كلفت تر از خودش ... مسيح ترسناك تر از آقاي اوناس اما الان
تنها پناه گاه من مي تونه
باشه براي فرار كردن !
مسيح مي خواد هلم بده كه اهورا بازوش رو ميگيره و آروم ميگه : شايد واقعا ترسناكن كه مي
ترسه ...
صداي پوزخند مسيح رو مي شنوم كه ميگه : آره ، حتمي سر و گوشش جنبيده كه ننه ش
خواسته ببنده تش بيخه ريشه
يه نره خري !
خواست عقب بره كه با دو دستم يقه ي كتش رو گرفتم و ناليدم : التماست ميكنم ...
با اخم هاي درهمش نگام كرد كه اشكام از گونه هام سر مي خوره و ميگم : بهت التماس ميكنم
... تو رو خدا ...
كسري و يه پسر ديگه و اهورا به ما نگاه ميكنن و مسيح حتي دلش نرم نميشه ... سنگ تر اين
حرفاس كه چند نفري
نزديك ما ميشن و كسري صدا بلند ميكنه : به افتخار عروس دوماد ...
همه به سمتش برميگرديم كه با لودگي دست ميزنه و اهوارا و پسرك ديگه كه انگار نقشه ش
رو مي فهمن دست ميزنن
و كسري سوت ميكشه و ميگه : ياشار توله سگ بلند تر دست بزن !
#رمان #عروس_فراری
#پارت9
اگه عروسش رو نبريم ، حاليتونه ؟
مسيح مي خواد برگرده كه من قدمي جلوتر ميرم و صوررتم رو توي سينه ش قايم ميكنم ...
مي لرزم و مي دونم اون
آقايي كه اونا ازش حرف ميزنن اگه پيدام كنه نفسم به دوم نرسيده از هستي ساقطم ميكنه
بابت اين فرار اونم تو شب
عروسي جلوي مهموناي گردن كلفت تر از خودش ... مسيح ترسناك تر از آقاي اوناس اما الان
تنها پناه گاه من مي تونه
باشه براي فرار كردن !
مسيح مي خواد هلم بده كه اهورا بازوش رو ميگيره و آروم ميگه : شايد واقعا ترسناكن كه مي
ترسه ...
صداي پوزخند مسيح رو مي شنوم كه ميگه : آره ، حتمي سر و گوشش جنبيده كه ننه ش
خواسته ببنده تش بيخه ريشه
يه نره خري !
خواست عقب بره كه با دو دستم يقه ي كتش رو گرفتم و ناليدم : التماست ميكنم ...
با اخم هاي درهمش نگام كرد كه اشكام از گونه هام سر مي خوره و ميگم : بهت التماس ميكنم
... تو رو خدا ...
كسري و يه پسر ديگه و اهورا به ما نگاه ميكنن و مسيح حتي دلش نرم نميشه ... سنگ تر اين
حرفاس كه چند نفري
نزديك ما ميشن و كسري صدا بلند ميكنه : به افتخار عروس دوماد ...
همه به سمتش برميگرديم كه با لودگي دست ميزنه و اهوارا و پسرك ديگه كه انگار نقشه ش
رو مي فهمن دست ميزنن
و كسري سوت ميكشه و ميگه : ياشار توله سگ بلند تر دست بزن !
۶.۸k
۱۳ فروردین ۱۴۰۱